داناهو همچنین می‏‏خواهد باور کنیم که قحطی، فاجعه‏‏ای است که دمکرات‏ها ‏‏به بار آورده‌اند:  برخی از مردم که با دمکرات‏ها ‏‏هم‌عقیده نیستند که به جای آن که گندم انباشته شده توزیع شود، فقرا باید گرسنگی بکشند، به قصد آگاه ساختن حکومت بی‏ لیاقت و ضعیف تهران به تلگرافخانه رفتند تا آنها را از حقیقت اوضاع […]

داناهو همچنین می‏‏خواهد باور کنیم که قحطی، فاجعه‏‏ای است که دمکرات‏ها ‏‏به بار آورده‌اند: 
برخی از مردم که با دمکرات‏ها ‏‏هم‌عقیده نیستند که به جای آن که گندم انباشته شده توزیع شود، فقرا باید گرسنگی بکشند، به قصد آگاه ساختن حکومت بی‏ لیاقت و ضعیف تهران به تلگرافخانه رفتند تا آنها را از حقیقت اوضاع مطلع سازند. 
او مدعی است: 
اما دموکرات‏ها ‏‏هیچ کدام از این‏ها ‏‏را انجام نمی‏‏دهند؛ این کارها می‏‏تواند طرح‏های ‏‏به دقت طراحی‌شده آنها ‏‏را برای پولدار شدن به بهای گوشت و خون هم‌وطنانشان، ناکام گذارد… گزارش شده که حجم قابل‌توجهی گندم در خانه‌های شخصی انبار شده است و ضروری است، اقداماتی جدی علیه این محتکران صورت گیرد… با یک حیله جنگی غله‌داران ترغیب شدند بخشی از انبارهای احتکارشده خود را بیرون بریزند. با تلگرام‌هایی که عمداً و آشکارا میان بغداد و همدان رد و بدل شد، وانمود شد که قرار است مقدار زیادی گندم از بین‌النهرین برسد؛ به همین خاطر محتکرین همدان به بازار شتافتند و به سرعت به نرخ رو به کاهش روز کالای خود را فروختند، تا این که بار دیگر قیمت گندم به حدود قیمت عادی رسید؛ و در نتیجه مرغ گندم از دام احتکار جست.
در همدان اوضاع در ستاد دنسترویل بسیار حساس بود. پس از آن که در اوایل ۱۹۱۸، جنگلی‏ها ‏‏دنسترویل را از رشت بیرون راندند، او در همدان مستقر شد. در آنجا او در «میان جماعتی کمابیش دشمن قرار داشت که حدود ۷۰۰۰۰ نفر می‌شدند. یک چهارم آنها ترک بودند یا ریشه یا تمایلات ترکی داشتند، بقیه هم فارس بودند و اندکی هم یهودی و ارمنی… روزگاری همدان کانون جاسوسی عثمانی‏ها ‏‏و دسیسه‌چینی ایرانی‏ها ‏‏بود. کوچک‌خان، انجمن رو به مرگ دمکرات‌ها، بازاریان و غله‌کاران را تا حد زیادی به فعالیت‏های ‏‏ضدانگلیسی واداشته بود. جنگلی‏ها ‏‏همچنان جاده منجیل تا دریای خزر را در دست داشتند. دمکرات‏های ‏‏همدان «میهن‌پرستان خالصی» بودند که خوش‌خیالانه در برخی قهوه‌خانه‏های ‏‏محلی که در آنها آزادی سیاسی وجود داشت، سخن گفته و انگلیسی‏ها ‏‏را لعن و نفرین کرده و آنها را مزاحم‏های ‏‏اهریمنی و شیطان‌صفت می‏‏خواندند و از خدا می‌خواستند که خواسته‌هایشان را برآورده ساخته و از ظلم انگلیسی‌ها رهایی‌شان بخشد. ضمناً آنها در جلساتی پنهانی گرد هم می‏‏آمدند و برای افزایش بهای غله تصمیم می‏‏گرفتند که به معنای درآمد جالب توجه برای آنها بود. ارزاق به انگلیسی‏ها ‏‏داده نمی‏‏شد مگر به نرخی بسیار گزاف؛ اوضاع به نفع سودجویان بود و آنها هم بی‏رحم‏‏تر شدند و بنا بود فقرای همدان از گرسنگی بمیرند و قربانی آزمندی و بی‏تفاوتی ایرانیان شوند. جزواتی که لحنی آتشین داشته و امضای تشکیلات اصلی دمکرات‏ها ‏‏را پای خود داشت در خیابان‏ها ‏‏توزیع شد و از روی آنها قربانیان قحطی پیش از مرگ خود از همه چیز خبردار شدند که این انگلیسی‏ها ‏‏بوده‏اند ‏‏که آنها را تعمداً تا حد مرگ گرسنگی می‌دادند تا این متجاوزین بی‌ریشه آسان‌تر تمام خاک ایران را به دست گیرند… کوچک‌خان حکمی داده است و در آن خبر از وقت‌کشی عده‏‏ای داده است و گفته است دنسترویل باید بدون تأخیر به جهنم کفار واصل شود… من همواره شکیبایی و بخشندگی شگفت‌انگیز دنسترویل را در آن هنگام که او با تشکیلات دمکرات‌ها روبرو شد، ستوده و می‌ستایم. آنها به چیزی کمتر از محو او و نیرویش از همدان، نخست با کاری کارستان و اگر نشد با گرسنگی، راضی نبودند. آنها دائماً جماعت را به قیام و تمام کردن کار ما تحریک می‏‏کردند. اما مردم گرسنه اشتیاق چندانی برای خونریزی نداشتند و با وجود آن که به خاطر کمبود غذا زنده ماندن برای اهالی همدان بسیار سخت بود، اما آنها عجله‏‏ای نداشتند تا روزگار غمبار خود را با سپردن خود به سرنیزه‏های ‏‏انگلیسی‏ها ‏‏کوتاه‏‏تر کنند. هون‏ها یا ترک‏ها ‏‏این وضعیت غیرقابل تحمل را با آویختن اجساد دمکرات‏های ‏‏آن منطقه از تیر چراغ‏های ‏‏خیابان‏های ‏‏همدان پایان داده بودند؛ اما دنسترویل از انجام هرگونه اقدام اساسی معذور بود.»
کمک برای قحطی به سبک انگلیسی عبارت بود از «کارگران جاده‌ساز»، گروه‏هایی ‏‏که انگلیسی‏ها ‏‏آنها را برای جاده‏سازی به کار گرفته بودند و به هر کارگر در ازای کار روزانه ۴ قران می‏‏دادند. در آغاز ۳۰۰۰ نفر به کار گرفته شدند. به این منظور یک بودجه روزانه ۴۰۰ پوندی از سوی انگلیسی‏ها ‏‏اختصاص یافته بود. آنها معتقد بودند «این مبلغ به خوبی تنگنای حاکم را برطرف می‏‏کند.» اما نویسنده بلافاصله می‏‏افزاید: 
ما روی شخصیت آزمند، خودخواه و بی‏مقدار ایرانی‏ها ‏‏حسابی باز نکردیم… هیچ یک از ایرانی‏ها ‏‏نمی‏‏توانند دستان خود را از مال مردم برای مدتی طولانی دور نگه دارند. 
به خاطر افزایش حجم پول در گردش و کمیابی نان، بهای آن باز هم افزایش یافت. علاوه بر این پرداخت دستمزد به مردان، تضمین نمی‌کرد که آن پول به زنان و کودکان می‏‏رسد زیرا:
مردان ایرانی همیشه خود را برای خرید نان برای بستگان گرسنه خود به دردسر نمی‌اندازند و ترجیح می‌دهند درآمد خود را در یک میگساری شبانه در یک شیره‌کش‌خانه به باد دهند. 
«راه حل» آن بود که دستمزد کارگران بخشی نقد (به هر کارگر روزانه ۲ قران) و بخشی به صورت غذا پرداخت شود. نزدیک به ۲۰۰۰ کارگر به این شکل روزانه تغذیه می‏‏شدند. با توجه به این نکته که جمعیت همدان هفتاد هزار نفر بوده است و از این میان ۱۵۰۰۰ نفر در آستانه قحطی قرار داشته‏‏اند، تغذیه ۲۰۰۰ نفر و به عبارتی کمتر از ۴-۳٪ درصد جمعیت را به سختی می‏‏توان «برطرف‏سازی قحطی» دانست. 
بسیار روشن است که انگلیسی‌ها از قحطی و اقدامات محدود ضدقحطی خود برای تضعیف دمکرات‌ها در همدان بهره برده‏اند. داناهو می‏‏نویسد: 
این که انگلیسی‏های ‏‏مزاحم و منفور، شکم‏های ‏‏خالی مردم را به رایگان پر کنند، ابداً مایه خشنودی آنها [دمکرات‌ها] نبود. در چنین شرایطی از آنها انتظار نمی‏‏رفت که دست به قیام بزنند و دست به دست دمکرات‏ها ‏‏بدهند و علاوه بر این اگر این توزیع رایگان غذا متوقف نمی‏‏شد، برای تراست گندم و قیمت‏های ‏‏تورمی غله روزگار بدی از راه می‏‏رسید. از این رو آنها مشغول کار شدند و اعلان‏هایی صادر و پخش کردند که در آن با اشاره به این که آش انگلیسی‏ها ‏‏به شدت مسموم است، به فقرا نسبت به خوردن آن هشدار داده شده بود. این بخشی از به قول آنها «توطئه مخفیانه» برای کشتن همدانی‏هایی بود که هنوز به دام قحطی نیفتاده بودند.
داناهو در ادامه می‏‏آورد: 
این که زارع معمولی ایرانی فردی بی‌اهمیت و ساده‌لوح است، یک قاعده است؛ اما این بار دمکرات‌ها خطا کردند و اصرار آنها حتی برای ایرانیان خوش‌باور نیز بیش از اندازه بود. مردم  گرسنه می‌آمدند و می‌خوردند. در روز دوم و روزهای بعد، آنها هزار هزار می‌آمدند. برای جلوگیری از هجوم آنها به مراکز توزیع و بردن هرچه که می‌شد برد، به موانع و سربازان مسلح نیاز بود؛ و برخلاف امید و انتظار همه دمکرات‌های خوب، حتی یک نفر در اثر مسمومیت جان نباخت. این آخرین ضربه کاری به حیثیت نهضت دمکرات بود. آبروی آنها نزد مردم رفت.
داناهو مدعی است دمکرات‏ها ‏‏از خشم ریش خود را می‏‏کندند و گریبان خود را می‏‏دریدند و با تأسف و تأثر فریاد می‏‏کشیدند: «ای وای، امروز چه خاکی بر سرمان شد!» نویسنده در ادامه به تشریح واکنش افرادی که ظاهراً دمکرات بوده‏اند ‏‏می‏‏پردازد: 
اما آنها به راه خود ادامه دادند و یازده ساعت تلاش کردند تا عواقب شکستی را که اخلاقاً نصیبشان شده بود، جبران کنند. کوچک‌خان، «رابین‌هود» جنگل‌های خزر، در دفاع از اظهارات دمکرات‌ها و به امید احتمال بی‌اعتبار ساختن اقدام انگلیسی‌ها در برطرف‌سازی قحطی، پنجاه بار قاطر برنج به همدان فرستاد تا به نفع فقرا فروخته شود. اما مأموران کوچک[خان] آن محموله برنج را بدون پرداخت وجهی به زارعانش که در «منطقه امن» او زندگی می‌کردند، ضبط کرده بودند. از این رو او می‌توانست به بازی شادمانه سرقت از پیتر ایران به نفع پل ایران بپردازد.
نویسنده در پایان نتیجه می‌گیرد:
این ترفند بسیار ضعیف بود. همدان فریب آن را نخورد. انگلیسی‌ها عملاً بر اوضاع مسلط بودند. آنها بر مردم همدان مسلط شده بودند، اما نه با شمشیر و افسار ترک‌ها که پیش از آنها بودند، بلکه با اتخاذ راه جدید؛ معجزه قرص‌های نان و ماهی.
تلاش برای مقصر شمردن ایرانیان بی‏حاصل نبود و برخی روزنامه‏ها ‏‏همین خط را دنبال کردند. برای مثال، رعد ۳ اکتبر ۱۹۱۹ (شماره ۱۴۷) از دلایل قحطی اخیر می‏‏نویسد: 
تنها دلیل قحطی فساد و بی‏تفاوتی ارباب قدرت است. آنها برای کسب منفعت از کمبود در حمل غله، از دربار به شهر‏ها ‏‏تأخیر کردند؛ آنها چشم خود را بر دله‌دزدی‏های ‏‏اربابان و پیشکاران دهات بستند و به حسابشان نیاوردند. آنها برای منفعت‌طلبی، در قربانی کردن هزاران رعیت بی‏گناه تأمل نکردند. دیدن اجساد آنها که مرده بودند و داشتند می‏‏مردند در خیابان‏ها ‏‏و در مقابل مساجد، تکان‌شان نداد. آنها تنها در فکر منفعت خود بودند. نتیجه آن که قیمت گندم از ۱۵۰ به ۲۰۰ تومان رسید و قطحی بدتر شد. هرج و مرج حاکم شد و مقام‏ها ‏‏تنها در فکر سود خود بودند. اداره‏‏ای برای خبازی‏ها ‏‏وجود داشت و شعب آن در شهر دایر بودند اما برای هیچ، و مسئولین آن مشغول تحریک و توطئه 
بودند.
قحطی در فارس
همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، قحطی در فارس جدی‌تر بود. حاکم  فارس، شاهزاده عبدالحسین فرمانفرما، در گفتاری درباره قحطی و اتخاذ تدابیری برای برطرف کردن آن در شیراز، دلیل قحطی را نزاع و جنگ داخلی و نیز عوامل طبیعی چون خشکسالی و آفت می‌داند. در بخشی از گفتار او چنین آمده است: 
برادران من! می‌خواهم بگویم که این مشقت و مصیبت، این کمبود و قحطی و خشکسالی، محدود به شیراز نیست. بلکه در تمام ایران قحطی است و قیمت‌ها بالاست. این چیزی است که هر کسی که با دیگر نقاط کشور تماس دارد، آن را می‌داند. اما به دلایل روشن، این قضیه در شیراز و فارس وخیم‌تر است. هجوم ملخ در چند سال گذشته، نابسامانی، شورش و جنگ‌های داخلی، همگی به شدت به کشت و تولید غذا لطمه زده‌اند. برای مثال، جنگ میان دو تیره مختلف قشقایی یا طوایف خمسه آغاز شده است. یکی گاوهای دیگری را ضبط می‌کند، در همان حال دیگری اموال دشمن خود را ضبط می‌کند. در پاسخ، یکی محصول دیگری را خراب می‌کند و در عوض او هم محصول او را به آتش می‌کشد. این داستان ادامه داشته است تا آنکه خود را در چنین مخمصه‌ای می‌یابیم. شاید چند نفری، سه یا چهار نفر و نه بیشتر، آن قدر قدرت داشته‌اند که از اموال و محصول خود محافظت کنند. اما به ازای هر چهار نفری که موفق به این کار شده‌اند، یکصد نفر دیگر شاهد غارت و تخریب اموال خود بوده‌اند. در کرمانشاه، عملاً همه بلوکات ویران شده‌اند. از دهاتی که پانصد خانه و یک هزار خانوار داشته‌اند، اکنون ویرانه‌ای مانده است. حتی در و پنجره‌ها را برای هیزم یا ساختن مواضع دفاعی برده‌اند. در مناطقی که محصول کافی وجود داشت، امروز یک گاو زنده پیدا نمی‌شود. اوضاع در فارس با خشکسالی، آفت و شورش‌های داخلی و ناآرامی‌های قومی بدتر شده است.
قحطی در فارس به روشنی نشان می‏‏دهد روس‏ها ‏‏تنها مقصران قحطی در ایران نبودند. در فارس هیچ سرباز روس یا ترک وجود نداشت. این منطقه از مارس-آوریل ۱۹۱۶ در اشغال نظامی انگلیسی‏ها ‏‏بود. نقش خرید ‏‏ارزاق از سوی انگلیسی‏ها ‏‏در این قحطی برای بسیاری از معاصرین پنهان مانده است.

 

کد مطلب : A97091117

📚منبع : کیهان – ۹ آذر