داستان کوتاه “بسیار سفر باید تا پخته شود خامی … بدانیم که برای موفق شدن تنها باسواد بودن کافی نیست!! باید اطلاعات و تجربه کافی کسب کرد…” چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان… این پسر به‌ پدر در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان کمک می‌کرد‌. هر غروب پسر گوسفندان را می‌شمرد و چند […]

داستان کوتاه

“بسیار سفر باید تا پخته شود خامی …

بدانیم که برای موفق شدن تنها باسواد بودن کافی نیست!!
باید اطلاعات و تجربه کافی کسب کرد…”

چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان…

این پسر به‌ پدر در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان کمک می‌کرد‌.

هر غروب پسر گوسفندان را می‌شمرد و چند و چون کار را به پدر گزارش می‌داد تا پدر از نتیجه کارش با خبر شود.

تا اینکه پسر بزرگ شد و به دنبال کسب مدرک راهی شهر شد…

بعد از چند سال تلاش و کوشش و جد و جهد بالاخره پسر باسواد شد و به خدمت پدر بازگشت.

پدر در کمال مسرت روزی از او خواست تا باز در شمارش گوسفندان به او کمک کند؛ فرزند هم با تمام اشتیاق قبول کرد.

گوسفندان وارد آغل شدند، اما گویی کار پسر به انجام نرسیده بود، چون معلوم بود که هنوز نتوانسته آنها را بشمرد.!!

به همین دلیل از پدر خواهش کرد که بار دیگر گوسفندان را برگرداند و از نو وارد آغل کند؛ ولی مثل این که پسر نتوانست برای بار دوم و… بار… هم موفق شود و نصفِ شب شد.!

پدر که تا آن موقع حوصله کرده و چیزی نگفته بود از کوره در رفت و با عصبانیت از پسرش پرسید:
قبلاً بار اول گوسفندان را دقیق می شمردی و آمارش را به من تحویل می دادی، اما الان تا نصفِ شب هم از عهده این کار بر نیامده‌ای؟!
علت چیست؟!

پسر گفت:
قبلاً که با سواد نبودم و ضرب و تقسیم و توان نمی‌دانستم کله گوسفندان را می‌شمردم…
اما الان با سواد شده‌ام، پای گوسفندان را می‌شمرم و تقسیم بر ۴ می‌کنم ولی نمی‌دانم چرا جور در نمی‌آید…!!

نتیجه!
گاهی انسان به علت داشتن “یک سری اطلاعات سطحی” فکر می‌کند که با این اطلاعات باید تمام سوالات را جواب دهد یا آنها را به گونه‌ای پیچیده و در هم کند!!

اما دوستان عزیز همیشه به یاد داشته باشیم که؛ هر سوال جواب آسانی دارد و نیازی نیست آن را “عجیب و غریب‌تر” کنیم.!

چون شما بارها “تجربه” کرده‌اید که جواب سوالات بعد از حل آنها چه‌قدر آسان بوده است…”

پس یادمان باشد؛ “علم و سواد” قدمی است رو به جلو، نه پیچیده کردن دانسته‌های قبلی!