🌾در نقش خریدار زمین کشاورزی به اسلام آباد(اشرف آباد سابق) میروم تا با اهالی محل و بنگاههای معاملات ملکی صحبت کنم. گاراژ ابتدای خیابان شهید رستگار، پر از ماشینهای اسقاط شده است و مرغ و خروسهایی که لا به لای ماشینها دنبال دانه میگردند. چند مرد هم در سایه یک ماشین نشستهاند. علی با لباسهای […]
🌾در نقش خریدار زمین کشاورزی به اسلام آباد(اشرف آباد سابق) میروم تا با اهالی محل و بنگاههای معاملات ملکی صحبت کنم. گاراژ ابتدای خیابان شهید رستگار، پر از ماشینهای اسقاط شده است و مرغ و خروسهایی که لا به لای ماشینها دنبال دانه میگردند. چند مرد هم در سایه یک ماشین نشستهاند. علی با لباسهای سرتا پا خاکی جلو میآید. از او آدرس زمینهای برنجکاری شده را میپرسم وارد محل میشوم. خانهها آجری و کوتاه هستند.خودم را خریدار زمین برنجکاری معرفی میکنم. طاهری که پشت میز نشسته، میگوید: «زمین با قوارههای مختلف اینجا هست ولی یک گزینه دارم ۲هکتاری، تویش برنج میکارند. روزی یک ساعت و نیم حقابه دارد. برای برنج هم یک چاه دارد که شبانه روز زمین را سیراب میکند. بالاخره شالیزار غرقابی آب میخواهد. متری ۱۵ تومان.» پیرمرد با صدایی خفه میگوید: «امسال اینجا اکثر زمینها برنجکاری شده. همه هم یک چاه توی زمین خودشان دارند.»
خبرهای کمبود آب و کمبود منابع زیرزمینی هنوز به زمان آباد و اشرف آباد نرسیده. آنها تا همین چند وقت پیش توی زمینهایشان بلال میکاشتند کیلویی ۲ هزار و ۵۰۰ تومان و حالا برنج میکارند کیلویی ۱۳ هزار. خب کدام بهتر است؟
واقعا چه کسی به مردم اجازه داده که در این منطقه از تهران برنج بکارند؟ برنجی که برای به عمل آمدنش باید تمام مدت زمین غرق آب باشد. مهدی میگوید: «تقریباً هر کسی وارد کار کاشت برنج در این منطقه شد، بارش را بست.
جاده قرچک ورامین چیزی کم از کمربندی فریدونکنار به بابلسر ندارد. دو طرف خیابان پر از شالیزار است. زمینهای پای کوههای خشکی که غرق آبند و نشاهای برنج زیر آفتاب. کنار جاده پیاده میشوم تا از نزدیک شاهد این تعارض عجیب و غریب مکانی باشم. نشاء برنج در بیابانهای جنوب تهران! کمی نزدیکتر که میشوم، چیزی شبیه گندآب یا فاضلاب به جای آبی که در زمین رها کردهاند، دماغم را پر میکند. زیر نشاء، سیاه و لجن بسته است. زمین پشت زمین. پیاده میشوم و نگاه میکنم. تقریباً بیشتر زمینها همین وضعیت را دارند. لجنی سیاه پای برنجهای سبز. بعضی هم شبیه مردابی شده که رویش پر از جلبک است. اما بعضی سیرآب و تمیزترند. خیابان را دور میزنیم تا ببینیم واقعاً چه خبر است.
مردی گوشه اتوبان با بیل مشغول باز کردن راه آب است. کارگر افغان با کلاه حصیری راه فاضلاب را باز میکند. پشتش تا چشم کار میکند زمین برنجکاری شده است و آب کثیف و لجن بسته از راه آب وارد زمینها میشود. خودش میگوید «آب جوب» است. یعنی همان فاضلاب. از او میپرسم چاه ندارید؟ میگوید: «نه چاه نداریم. اجازه چاه زدن نداریم. از همین آب استفاده میکنیم.» همینطور که جلبک و کف روی آب از جلوی چشمانمان وارد راه آب میشود، تأکید میکند که «آب تمیزی است» انگار به عمرم آب تمیز ندیدهام. با خودم میگویم، عجب سودی دارد و عجب وسوسه برانگیز است این شالیکاری که خیلیها حاضرند بدون آب هم برنج بکارند! آب نبود هم نبود، فاضلاب که هست. در راه بازگشت انگار که از فریدونکنار یا رشت برگشته باشم، دوباره به شالیزارهای جنوب تهران فکر میکنم و بیاختیار خندهام میگیرد. کشت برنج در تهران؛ این هم از نوبرانههای مدیریت شهری است. نشنیده بودم فاضلاب برای برنج این همه خوب باشد. به حرفهای علی فکر میکنم که میگفت برنج میدهد این هوا. برنج شمال؟ هه هه هه برنج اینجا را ندیدهای که. اصلاً عجیب و غریب است.
🍎آنتی بیوتروریسم
کدمطلب : ۹۶۰۵۱۱۱۰
Monday, 23 December , 2024