عنایت حضرت رضا (ع) به حیدر آقا معجزه تهرانی: 🟩 حضرت استاد حسن رمضانی خاطرهای از استاد عرفان عملی خود «حیدر آقا معجزه» بیان کرد و گفت: روزی حضرت آیه الله جوادی آملی از بنده خواستند تا حیدر آقا معجزه را بیشتر به ایشان معرفی کنم. 🟩 در پاسخ گفتم: خاطرهای را نقل میکنم که […]
عنایت حضرت رضا (ع) به حیدر آقا معجزه تهرانی:
🟩 حضرت استاد حسن رمضانی خاطرهای از استاد عرفان عملی خود «حیدر آقا معجزه» بیان کرد و گفت: روزی حضرت آیه الله جوادی آملی از بنده خواستند تا حیدر آقا معجزه را بیشتر به ایشان معرفی کنم.
🟩 در پاسخ گفتم: خاطرهای را نقل میکنم که برای حضرتعالی از این خاطره خیلی از مسائل روشن میشود:
🟩 حیدر آقا معجزه (ره) میفرمود: من با مرحوم آیه الله شاه آبادی (استاد امام خمینی) ارتباط داشتم و از ایشان بهره میبردم.
🟩 آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که تا آن زمان، به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود.
🟩 بر اثر عشق به حضرت رضا علیهالسلام به میدان خراسان میرفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت میکردند. به اتوبوس ها نگاه میکردم و گریه میکردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست میکشیدم و به سر و صورت خود میمالیدم و تبرک میکردم.
🟩 تا اینکه مقدمات تشرّف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
🟩 خدمت آقای شاهآبادی رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم: آقا! من میخواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
🟩 مرحوم آیه الله شاهآبادی فرموده بود: چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف میشوید یقیناً برای حضرت رضا علیهالسلام عزیزید؛ لذا هر چه میخواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»! (امور دنیوی نخواه)
🟩 به مشهد مشرف شدم و بالا سر حضرت رضا علیهالسلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاهآبادی افتادم. به امام رضا عرض کردم: آقا! آقای شاهآبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد. ناچیز نخواهم. آقا! من میخواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم.
🟩 بعد زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ دیدم آقا تشریف میآورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی میکنند.
🟩 جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمیتوانستم حرف بزنم.
🟩 حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس درآوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و … که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
🟩 سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آقای شاهآبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
🟩 آیه الله شاهآبادی فرمود: آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم رسمی است. از علم رسمی قیل و قال بهرهات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم توحید را به تو دادند.»
🟩 و واقعا چنین بود. مشکلات عبارات محیالدین ابن عربی، دقائق و ظرایف مثنوی، مسائل مختلفی که از اهل معرفت نقل میشد را چنان استادانه و ماهرانه حل میکرد که تعجب میکردیم و به صداقت این مکاشفه یا رویا پی بردیم. مغز عرفان و توحید را به ایشان چشانده بودند.
✍ پایگاه اطلاع رسانی حضرت استاد حسن رمضانی.
Monday, 23 December , 2024