به مناسبت چهل‌وپنجمین سالگرد شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی طوفانی که اقیانوس ملت را به تلاطم درآورد دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان «بزرگداشت خاطره پُرشکوه شهادت فرزند برومند رهبر عزیز ما از دو نظر برای ما هیجان‌انگیز است؛ از دو نظر برای ما وظیفه است. نخست از این نظر که فرزند و پاره تن و جگرگوشه رهبر […]

به مناسبت چهل‌وپنجمین سالگرد شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی
طوفانی که اقیانوس ملت را به تلاطم درآورد

دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
«بزرگداشت خاطره پُرشکوه شهادت فرزند برومند رهبر عزیز ما از دو نظر برای ما هیجان‌انگیز است؛ از دو نظر برای ما وظیفه است. نخست از این نظر که فرزند و پاره تن و جگرگوشه رهبر ما است. ملت ایران ثابت کرده است که رهبر خود را از همه‌چیز، از همه‌کس، از همه‌ انگیزه‌ها، از همه جهت‌گیری‌ها بیشتر دوست می‌دارد؛… از سوی دیگر… مردم مسلمان ما فراموش نکرده‌اند که در دو سال قبل پیش از اینکه این حادثه به وقوع پیوندد، وضع سیاسی ایران چگونه بود…مبارزان راستین تنها بودند. ملت اگرچه بالقوه در خط انقلاب بود، اما این اقیانوس هنوز آن‌چنان که باید متلاطم نشده بود؛ به تلاطم آوردن یک اقیانوس، کار مشکلی است. یک استخر را هر انسانی می‌تواند به تلاطم دربیاورد، در آن موج ایجاد کند، اما یک اقیانوس را فقط طوفان‌های سهمگین می‌توانند تکان بدهند. این طوفان سهمگین حادثه‌ای بود که در دو سال قبل اتفاق افتاد؛ یک شهادت بزرگ و در برابر آن یک صبر بزرگ….»
این جملات بخشی از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود که در مسجد اعظم قم در دومین سالگرد شهادت حاج سیدمصطفی خمینی به تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۳۵۸ ایراد کردند.
خبر شهادت فرزند ارشد امام برای همه غافلگیر‌کننده بود، چه مبارزان و انقلابیونی که در ایران بودند و سیدمصطفی را مهم‌ترین یار و همراه رهبر نهضت می‌دانستند، چه جمع مبارزان تبعیدی در خارج کشور که همواره در دیدار با امام در نجف، او را در کسوت یک انقلابی تمام‌عیار می‌دیدند که با هوشیاری و آگاهی بالایی مسائل را تحلیل کرده و مواضع پدرشان را به‌عنوان رهبر نهضت‌، به خوبی تبیین می‌نمود و چه حلقه روحانیون و مدرسین و علمای انقلابی حوزه علمیه قم که آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی را مجتهدی والامقام و مبرز برای آینده اسلام و حوزه‌های علمیه می‌دانستند.
چنان‌که آیت‌الله العظمی سبحانی درباره هوش و ذکاوت ایشان گفته‌اند:
«… حافظه قوی در کنار استعداد وافر، چیزی است که به ندرت در میان اشخاص خوش‌فهم و خوش‌فکر یافت می‌شود اما شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی(ره) واجد هر دو بود… و اینها نشان از آن داشت که در کنار عمق فکری و ذکاوت، او از حافظه‌ای قوی نیز بهره‌مند بود…»۱
مقام معظم رهبری نیز درباره مقام علمی حاج سیدمصطفی خمینی فرموده‌اند:
«… ایشان اگر نگوییم بهترین شاگردان، جزو بهترین شاگردان درس امام(ره) بود، و در عین حال خود یک مدرس معروف بود و فلسفه و فقه درس می‌داد. او به‌عنوان یک چهره برجسته در میان طلاب، فضلا و مدرسین حوزه، معروف بود. مرحوم سیدمصطفی خمینی(ره) یکی از شخصیت‌های بالقوه و بالفعل اسلام بود… بنده ایشان را به‌عنوان یک چهره برجسته حوزه علمیه قم از سال‌ها قبل می‌شناختم. وقتی به قم رفته بودیم، در درس فقه و اصول امام، ممتازترین کسی که بر طبق سنت و شیوه درس‌های حوزه علمیه، گستاخانه با امام از مباحث علمی دم می‌زد و اشکال می‌کرد، او بود…»۲
اما با چنین مقام علمی، شهید سیدمصطفی خمینی از همان آغاز نهضت، همواره به‌دنبال حضرت امام گام برداشتند. از همان شبانگاه شومی که مزدوران ساواک به منزل امام ریختند و امام را ربودند و سیدمصطفی با پای برهنه به میان کوچه و خیابان دوید و فریاد زد که «مردم! خمینی را بردند!» تا زمانی که همزمان با امام به زندان رفت و همپای او تبعید شد.
خود سیدمصطفی در یادداشت‌هایی درخصوص قیام ۱۵خرداد۱۳۴۲‌، شرح وقایع و مبارزات آن روزها را روایت کرده…
درباره روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ این‌گونه نوشته است:
«… شاه خوب فهمید که بعد از خطابه مدرسه فیضیه که در روز عاشورای سال ۱۳۸۳ مطابق با ۱۵ خردادماه سال ۱۳۴۲ در مقابل ده‌ها هزار نفر جمعیت قم و مسافرین صورت گرفت، دیگر نمی‌تواند زندگی کند و چاره‌ای جز قیام مسلحانه علیه ملت نیست و در نتیجه روز ۱۲محرم همان سال [۱۳۴۲ش] قبل از طلوع فجر به منزل شخص ایشان(امام خمینی) با قوای مسلح حمله کردند و حضرتش را به جانب تهران و زندان بردند و از اینکه موافقت کنند که نماز صبح [بجا آورد] خودداری کردند. دنبال این قضیه که من خودم شاهد بودم و در مقابل من ایشان را با فولکسی به درب مریضخانه قم بردند و از آنجا با یک ماشین آخرین سیستم به تهران منتقل نمودند. اهالی شهرستان قم که از خواب بیدار شدند قضیه را فهمیدند و از سوابق ایشان و کارهای آن مرد به مقدار کافی مطلع بودند به منزل ایشان آمدند و من با جمعی از آنان به صحن قم رفتیم و جمعیت تدریجا جمع شدند و این جانب… به فراز منبر رفتم… و روز عجیب بود، روزی بسیار شگفت‌انگیز بود، هر مردی انگار بهترین عزیز خود را از دست داده بود، هر زنی گویی بهترین جوان ناکام خود را در شعله آتش می‌دید…۳
نشریه «انتقام» که در آن ایام به‌طور مخفی با تلاش و همت شخص آیت‌الله مصباح یزدی انتشار می‌یافت، در همان روزهای خفقان و ایام غم‌بار تبعید امام، بازگشت سیدمصطفی از زندان و سپس تبعید او را چنین روایت نمود:
«… حجت‌الاسلام آقای سیدمصطفی خمینی که روز اول ربودن پدر بزرگوارشان حضرت آیت‌الله خمینی بازداشت و روانه زندان قزل قلعه گردیده بودند، بعد از دو ماه آزاد شدند، ولی قبلاً تذکره ایشان برای ترکیه صادر و بلیط هواپیما نیز برای ایشان گرفته شده بود. آیت‌الله‌زاده خمینی بدون اطلاع قبلی وارد قم شده به حرم مطهر مشرف شدند، مردم که ناگهان ایشان را دیدند، شروع به دادن شعار کردند و با شور و هیجان فوق‌العاده‌ای ایشان را وارد مسجد بالاسر نمودند. در حالی که حضرت آیت‌الله نجفی به مناسبت تعطیل ماه رمضان مشغول سخنرانی بودند، همین که چشم معظم‌له و طلاب به آیت‌الله زاده خمینی افتاد، صدای صلوات بلند شد و چند دقیقه همگی بلند بلند‌گریه کردند. سپس هزاران نفر روحانی و غیرروحانی با تظاهرات پرشوری ایشان را به منزل بردند…. روز یکشنبه رئیس سازمان امنیت قم به اتفاق چند مأمور، وارد منزل حضرت آیت‌الله خمینی شده، آیت‌الله‌زاده را جلب و روانه تهران نمود و صبح دوشنبه، آخر ماه شعبان اجبارا برای مدت نامعلومی به ترکیه رفتند! تاکنون که بیش از ده روز از حرکت‌شان می‌گذرد از سلامتی و تبعید ایشان اطلاع صحیحی در دست نیست….»۴
در تمام آن روزهای سخت و طاقت‌فرسای تبعید امام در بورسای ترکیه که در تمام مدت شبانه‌روز تحت مراقبت شدید ماموران ساواک و ماموران سازمان امنیت ترکیه قرار داشتند، در آن روزهایی که حتی نمی‌توانستند لباس روحانی بپوشند و همه رفت و آمدشان زیر ذره‌بین بود، حاج آقا مصطفی خمینی در کنار پدر بزرگوار خود‌، تنها یار و یاور ایشان بودند.
پس از آن همراه امام با پروازی از ترکیه به بغداد فرستاده شدند. خود سیدمصطفی نقل کرده وقتی در فرودگاه بغداد از هواپیما پیاده شدند و به سالن فرودگاه رفته‌، قدری منتظر شدند‌، اما کسی سراغ‌شان نیامد‌، گویا دیگر رهایشان کرده بودند. سید مصطفی همراه امام از فرودگاه بیرون آمده و قصد می‌کنند به کاظمین بروند و در مسافرخانه‌ای ساکن شده تا با آشنایان خود در نجف تماس گرفته و بعد عازم نجف شوند. ایشان حتی نقل می‌کند که امام برای کرایه تاکسی از فرودگاه بغداد به کاظمین با راننده چانه می‌زدند که سیدمصطفی به شوخی به امام می‌گوید که آقا تا ماموران سر نرسیده و ما را دستگیر نکرده‌اند بیایید برویم و به این ترتیب امام را راضی کرده تا سوار آن تاکسی شوند!
سیدمصطفی خمینی پس از چند روز اقامت در کاظمین همراه امام و در میان استقبال پرشور روحانیون و علما و طلاب حوزه نجف در ۲۳ مهرماه ۱۳۴۴ وارد این شهر شدند و حضرت امام تا ۱۳ مهرماه ۱۳۵۷ در این شهر ماندند. تا این که بنا بر فشارهای همزمان رژیم شاه و صدام، ناگزیر از ترک نجف و سفر به پاریس شدند که فصلی نوین را در اوج‌گیری نهضت ایفا نمود.
اما وقتی حضرت امام قصد ترک نجف را داشتند دیگر سیدمصطفی همراه‌شان نبود، دیگر آن همراه همیشگی روزهای سخت تبعید در کنارشان حضور نداشت، چراکه حدود یک سال قبل در همان نجف به شهادت رسیده بود.
امام در شهادت فرزندشان، او را «امید آینده اسلام» خواندند و شهادتش را از «الطاف خفیه الهی» دانستند. شاید در آن روز ۱۰ آبان ۱۳۵۶ که امام آن سخنان را ایراد کرده و آن تعبیر را به کار بردند، کمتر کسی متوجه آن الطاف خفیه گردید ولی وقتی در مراسم بزرگداشت و چهلم آیت‌الله خمینی جوان در سراسر ایران، مردم حضور یافتند و رژیم شاه و اربابانش را آنچنان به خشم آوردند که رهبر نهضت را مورد اهانت قرار داد، آنگاه در ۱۹ دی‌ماه قم قیام کرد و در چهلم شهدای قم در تبریز و سپس یزد و… و اصفهان و تهران و…. و چهلم‌ها و مبارزات ادامه یافت تا پس از حدود یک سال به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید و آن گاه بسیاری دریافتند که مقصود امام از بیان عبارت «الطاف خفیه الهی» برای شهادت حاج مصطفی خمینی چه بود.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره آن پیام و کلام تعیین‌کننده امام فرموده‌اند:
«… در حالی ‌که زن و مرد ما از اندوه این حادثه بزرگ می‌گریستند، در حالتی که دوستان و آشنایان و حتی ناآشنایان، عظمت و عمق حادثه را درک می‌کردند و دردمندانه زبان به افسوس می‌گشودند، پیام رهبر از فرسنگ‌ها راه با یک دنیا امید می‌رسید و رسید؛ این دل بزرگ، این روح بزرگ، این روح خدا با صبری بزرگ به این حادثه شکوه ابدی بخشید. مرگ مصطفی الطاف خفی الهی بود؛ این است برداشت یک انسان الهی، یک انسان ملکوتی، رهبری که بر دل‌ها حکومت می‌کند… دستگاه جبار ناگهان در مقابل یک حادثه حساب‌نشده قرار گرفت؛ او نمی‌اندیشید که یک شهادت این‌گونه مردم را حرکت بدهد؛ مغزهای حساب‌گر ساواک و سیا و موساد نمی‌توانستند عمق مسئله را درک کنند… فکر نمی‌کردند حادثه این همه با موج عکس‌العمل عظیم روبه رو شود. فکر کردند باید این نام را، این چهره منور را در مقابل مردم ساقط کنند، آن مقاله را نوشتند. قم قیام کرد، ایران قیام کرد؛ تبریز کشته داد، یزد کشته داد؛ اصفهان کشته داد؛ ملت سخاوتمندانه خون داد و جان داد. گردونه جنبش، گردونه انقلاب به غلتک افتاد…»