سالگرد شهادت سید اسدالله لاجوردی
از سیاهچالهای شاه تا آموزشگاه انقلاب
«انسانی سالم به زندان آمدم و کلکسیونی از مرض را با خودم خواهم برد»۱
این جمله بخشی از پرسشنامهای است که شهید سید اسدالله لاجوردی هنگام آزادی از زندان شاه، تکمیل کرد. او سالهایی بسیار سخت را در زندانها و سیاهچالهای رژیم شاه گذراند. ۹ سال از ۱۴ سال پس از تبعید حضرت امام (رضوان الله علیه) را در همان زندانها طی کرد، بنا بر اسناد ساواک، دید چشم چپ خود را از دست داد، دچار درد شدید کمر و زخم معده گردید و ناراحتیهای بسیاری را در اثر شکنجههای قرون وسطایی مزدوران شاه تحمل کرد.
سید اسدالله لاجوردی از سالهای آغازین نهضت امام خمینی (رضوان الله علیه) در هیئتهای موتلفه اسلامی فعالیت کرد و همرزم شهیدانی همچون محمد بخارایی و سید علی اندرزگو بود. او پس از ترور حسنعلی منصور، نخستین زندان و شکنجههای رژیم شاه را تحمل کرد و از آن پس، بازداشت و زندان بود که برایش مکرّر از پس یکدیگر میآمد و حبس پشت حبس شامل حالش میشد.
اما لاجوردی از آن حبسهای پیدرپی و شکنجههاو تهدیدها هراسی نداشت و به تکلیف خود عمل میکرد، تکلیفی که زمانی پخش اعلامیههای حضرت امام بود و زمانی دیگر به راه انداختن تظاهرات ضد اسرائیلی پس از مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل در اردیبهشت ۱۳۴۹ و زمانی هم حمله به دفتر هواپیمایی رژیم صهیونیستی در تهران.۲
آخرین دوره زندان شهید لاجوردی که به ۱۸ سال محکوم گردید، مصادف با دوران اعلام رسمی مارکسیست شدن مجاهدین خلق شد و درگیریهای لاجوردی با سران منافقین زندان، یکی از مهمترین فرازهای زندان او بود که همراه دیگر یارانش از دو سوی مورد حبس و شکنجه قرار میگرفت، هم از سوی ساواک و هم از طرف منافقین.
انتقام نگرفت، بلکه پدری کرد
اما طرفه آنکه در سالهای پس از انقلاب، زندانبان همانهایی شد که روزگاری با بدترین روشها در زندان ستمشاهی آزارش داده بودند. لاجوردی که آن زجر و شکنجههای وحشتناک را در زندانهای شاه تحمل کرده و بهخصوص در دوره آخر، با اعمال خبیثانه و رذالتآمیز منافقینی همچون رجوی و همپالگیهایش در زندان مواجه شده بود، پس از انقلاب که به فرمان حضرت امام، مسئولیت دادستانی انقلاب تهران و ریاست زندان اوین را برعهده گرفت، بهترین ساختمان زندان (که در زمان رژیم شاه، مجتمع اداری و محل اقامت رؤسای زندان بود) را برای نگهداری و آموزش تحت عنوان آموزشگاه در اختیار زندانیان قرار داد.
کتابخانه نسبتا بزرگی برای استفاده زندانیان برپا کرد ، آنها را از تلویزیون و همچنین شبکه داخلی زندان و تازهترین روزنامهها و اخبار بهرهمند ساخت ، برای فراگیری کار و حرفه و احتمالا باری از دوش خانواده برداشتن، کارگاههای متعددی به وجود آورد و با بودجه محدودی که در اختیار داشت و کمکهای مالی برخی از دوستانش، دستگاهها و وسائل فنی این کارگاهها مانند چرخهای خیاطی و دوزندگی و کفش دوزی، ماشینهای نجاری و چوب بری و مکانیکی و کشاورزی و… را خرید و در اختیار زندانیان علاقهمند قرار داد تا هم حرفهای بیاموزند، هم به کاری مشغول شوند و هم با حقوق و حقالزحمهای که دریافت میکنند، احیاناً بتوانند به خانوادههایشان، کمک مالی بکنند.۳
او برای زندانیانی که تمایل داشتند، کلاسهای آموزشی مختلفی به وجود آورد، زمینه کارهای تحقیقی و هنری و ورزشی و… آنان را فراهم کرد. بسیاری از زندانیانی که در بیرون فرصت تحصیل یا تکمیل آن را پیدا نکرده بودند، با نظارت وزارت آموزش و پرورش شاغل به تحصیل شدند، از آنها امتحان رسمی به عمل آمد و حتی مدرک تحصیلی خود را دریافت کردند.۴
برای نخستین بار درون زندان اوین، استخری را برای استفاده همه زندانیان فراهم آورد۵ و نکته جالب اینکه برخی از خاطره پردازان فراری به خارج کشور که دورانی را در زندان اوین گذرانده و انواع و اقسام افتراها و تهمتها را به زندانبانان خود نسبت دادند هم نتوانستهاند این خدمات حاج اسدالله لاجوردی را نادیده بگیرند و در هر صورت به گوشهای از آنها اعتراف کردهاند۶ و همین میتواند گواهی دیگر بر عظمت کاری باشد که شهید لاجوردی در زندانها انجام داد.
از گردشهای سیاحتی و زیارتی تا جبهههای جنگ
حاج اسدالله لاجوردی به همین اقدامات داخل محیط زندان بسنده نکرد و برای اینکه زندانیان گروهکی با فضای مردمی جامعه آشنا شوند، در دورههای مختلف و با گروهبندیهای گوناگون، آنها را به گردشهای سیاحتی و زیارتی، بازدیدهای فرهنگی و علمی و حتی دیدار از جبهههای جنگ
برد.۷
شاید به باور خیلیها نیاید که در سختترین زمان تهاجم تروریستی مجاهدین خلق به انقلاب و مظاهر آن، دادستان این انقلاب و رئیس زندان اوین، زندانیان را برای گردش و تفریح به اطراف سد لتیان میبرد، برای حضور در نمازجمعه و تماشای نمایشگاه بینالمللی و برنامههای دیگر اقدام مینمود و خودش در تمام این فعالیتها همراهشان بود.۸
در خاطرات بسیاری از زندانیان زندان اوین در آن سالها و حتی آنها که بعدا از کشور فرار کرده و باز به ضد انقلابیون پیوستند، این روایتها آمده است که بسیاری از اوقات وقتی از کارگاه به سالنها بازمیگشتند، یا در مراسم خاص، بر سر سفره دسته جمعی غذا میخوردند و یا ملاقاتهای حضوری با خانواده خود داشتند، حاج اسدالله لاجوردی را همواره در حال کمک میدیدند که از هیچ نوع کاری ابا نداشت، دیگها و ظرفها را میشست، جارو میکرد، با زندانیان در برنامههای ورزشیشان همراه میگردید، با خانوادهها و والدین آنها گرم صحبت میشد و بعضا به طور ناشناس در میان آنها حضور مییافت، چنانکه بعداً پدر و مادرها متوجه میشدند که ساعتها با شهید لاجوردی همسفره و همراه بودهاند.۹
ملاقاتهای حضوری و خصوصی و حتی ملاقات ویژه برای متاهلین، مرخصیهای ۲ روزه و۳ روزه آن هم برای زندانیان گروهکی و امنیتی، از ابتکارات شهید لاجوردی بود که برای اولین بار مطرح شد و در زندانهای ایران به اجرا درآمد.
وقتی در حسینیه آموزشگاه زندان اوین، دو زانو در کنار زندانیان مینشست و به احوالپرسی با آنها مشغول میشد، همه تبلیغات و حرفها و تهمتها نزد همان زندانیانی که پیش از این به او تهمت و افترا بسته بودند، به یکباره همچون دیواری شیشهای میشکست و فرو میریخت.
زندانی که حصارها را شکست
تا جایی که اهالی زندان اوین صمیمانه وی را «حاج اسدالله» میخواندند. چراکه همین حاج اسدالله با آنان (که تا چندی قبل و در بیرون زندان در تیمهای مسلح علیه نظام و انقلاب اسلامی میجنگیدند و در شرایطی که ارتش بعث صدام هزاران کیلومتر مربع از خاک میهن را در اشغال خود داشت، از پشت به مملکت و مردم خود خنجر میزدند)، آنچنان گرم میگرفت که گویی با بچههایش حرف میزند. چراکه به آن بچهها به چشم قربانی نگاه میکرد و نه جنایتکار. از همین رو بود که زندان اوین را به واقع، برای رهایی آنها از حصارهای تشکیلاتی و دستیابی به واقعیات و حقایق، به آموزشگاهی بدل ساخت و نام آن را به یاد دوست و رفیق قدیمیاش که به دست همین منافقین شهید شد، آموزشگاه شهید کچویی گذارد.
این در شرایطی بود که مجاهدین خلق، مهیبترین تروریسم تاریخ معاصر را به راه انداخته بودند و هر روز تعدادی از مردم را به جوخههای تروریستی خود میسپردند. اما حاج اسدالله برای انتقام، آموزشگاه شهید کچویی را در قلب زندان اوین به وجود نیاورده بود.او تنها طریق سر به راه کردن گمراهان گروهکهای ضد انقلاب را با تأسی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصوم(علیهمالسلام)، محبت و مهربانی میدانست.
مدیریت انقلابی و جهادی سید اسدالله لاجوردی بر دادستانی انقلاب اسلامی تهران و زندان اوین در مهمترین برهه درگیری دشمنان انقلاب با نظام نوپای جمهوری اسلامی، هم گروهکهای مختلف ضدانقلاب به خصوص منافقین را (که شهید لاجوردی آنها را از درون زندانهای شاه خیلی خوب میشناخت) به حضیض ذلت نشاند و هم بسیاری از قربانیان آنها را مجددا به درون جامعه بازگرداند.
او را تاب نیاوردند
اما متاسفانه برخی از مسئولین، سادهزیستی و قاطعیت انقلابی و رأفت اسلامی حاج اسدالله را تاب نیاوردند تا جایی که او را از دادستانی انقلاب و ریاست زندان اوین کنار زدند. اما پس از چند سال، مجددا به همکاری دعوت و این بار رئیس سازمان زندانها شد. شهید لاجوردی در این سازمان همچنان از امور زندانیانی که با عفو حضرت امام به جامعه باز میگشتند و نیاز به شغل داشتند، غافل نمیشد.
شهید لاجوردی در سازمان زندانها، ادارهای به نام «مراقبت پس از خروج» برای کمک به زندانیان آزاد شده به وجود آورد و از طریق این اداره، بسیاری از زندانیان مشمول عفو حضرت امام که در محیطهای شغلی به سختی پذیرفته میشدند مشغول کار یا تحصیل کرد.
او اهل تجمل و تکلف نبود و در همان سازمان زندانها، بسیاری از روشهای زائد و اشرافیتهای اداری را ملغی کرد. تشریفات کاذب را حذف نمود و امور پرهزینه بیمورد را کنار گذارد. به قول دوستان و یارانش، او کم هزینهترین مسئول نظام بود.۱۰
شهید لاجوردی باز هم تحت فشار و با سعایت برخی از مسئولین، از مسئولیت فوق کنارهگیری کرد و به قول خودش سبکبال و آسوده خاطر به همان مغازه کوچکی بازگشت که از سالهای پیش از انقلاب واقع در بازار در اختیار داشت و با همان دوچرخه قدیمیاش رفت و آمد میکرد. اما اول شهریور ۱۳۷۷، در حالی که در مغازه کوچکش مشغول گپ و گفت با دو نفر از دوستانش بود، هدف منافقین تروریست قرار گرفت.
او به آرزویش رسید که همواره شهادت را برای پایان زندگیاش از خدا طلب میکرد و حقیقتاً که مردن برای شخصیت بزرگی چون لاجوردی خیلی کم بود.
Sunday, 22 December , 2024