✳️ ماجرای عجیب امام کاظم علیه السلام و شطیطۀ نیشابوری ✳️ آیت الله حائری شیرازی (ره): شطیطه یک خانم نیشابوری است. اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهاتشان که شامل سکههای طلا میشد را فرستادند. ✳️ شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور […]
✳️ ماجرای عجیب امام کاظم علیه السلام و شطیطۀ نیشابوری
✳️ آیت الله حائری شیرازی (ره): شطیطه یک خانم نیشابوری است. اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهاتشان که شامل سکههای طلا میشد را فرستادند.
✳️ شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ.
فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد.
✳️ حضرت نگاه به سکهها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا.
حضرت فرمود: من قبول نمیکنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحبشان برگردانید.
حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت: نه!
✳️ بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن.
✳️ مرد نیشابوری گفت: بله! یک زنی وقتی من میخواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم!
✳️ امام فرمود: همان را بیاور.
حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت؛ بعد به او فرمود:
✳️ بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم و بگو این پارچه از پنبهای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته.
✳️ این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو میرسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی.
✳️ مقداری میماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما میآییم، و من بر تو نماز میخوانم.
✳️ این فرد میگوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همینهایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی بن جعفر علیه السلام برگشته بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس میکردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد.
✳️ وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته.
✳️ رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکهها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهمها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد.
✳️ من روزشماری میکردم ببینم این زن کی فوت میکند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من میخواستم بدانم چه کسی بر او نماز میخواند.
✳️ علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛
✳️ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند.
✳️ وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم.
✳️ این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمیپذیرد اما کلاف آن زن را میپذیرد و شما میخواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفر شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند!
✳️ ممکن است یک بیاسم و بیشهرت و بیعنوان و کفش بردار و آب بده و جاروکش و فرد بیقابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند.
Saturday, 23 November , 2024