دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان در تاریخ نوشته‌اند جان اف. کندی، سی‌و‌پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا در جمعه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ برابر اول آذر 1342 در شهر دالاس ایالت تگزاس آمریکا، توسط شخصی به نام «لی‌هاروی اسؤالد» از ناحیه صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به قتل رسید.

۳ سؤال کلیدی در جنگ روایت‌ها
چه کسی‌کندی را کشت؟

* دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
در تاریخ نوشته‌اند جان اف. کندی، سی‌و‌پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا در جمعه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ برابر اول آذر ۱۳۴۲ در شهر دالاس ایالت تگزاس آمریکا، توسط شخصی به نام «لی‌هاروی اسؤالد» از ناحیه صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به قتل رسید.
اما برخی از فیلم‌های مستندی که بعدا منتشر گردید، تصاویری از صحنه ترور کندی را نشان داد که او از چند سوی متقابل، مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. این واقعیت با آنچه در سال۱۹۶۴ به عنوان نتیجه تحقیقات پرونده قتل رئیس‌جمهور آمریکا از سوی کمیسیونی موسوم به وارن اعلام گردید و هنوز پس از گذشت ۶۰ سال، حتی پس از انتشار بخش اعظم اسناد سیا بر آن تاکید می‌شود (که تنها یک فرد به نام‌ هاروی اسؤالد قاتل کندی بود)، کاملا مغایر است.
به همین دلیل، جیم‌گریسون وکیلی از نیواورلئان، دوباره پرونده بسته‌شده کندی را گشود و تحقیقات مجددی را آغاز کرد که طی آن اگرچه به سرنخ‌های مختلفی دست یافت، اما در هیچ‌کدام به قطعیتی نرسید. تا اینکه یک مامور سازمان CIA به طور پنهانی با ‌گریسون دیدار کرد.
طی آن دیدار مامور فوق پس از توضیح مفصل، اظهار داشت، گزینه‌هایی مثل اسؤالد یا روبی (کسی که اسؤالد را روبه‌روی چشم پلیس و خبرنگاران و مردم به قتل رساند) یا کلی شاو، (تاجری که مخالفان کندی را تامین مالی می‌کرد) یا ناراضیان کوبایی یا مافیا و سایر مظنونان مطرح ترور کندی، فقط مردم را در خواب و خیال نگه می‌دارند تا مثل یک بازی، حل معما را حدس بزنند. اما این عناصر تنها آنها را از پرسش‌های بسیار مهم‌تر دور نگه می‌دارد.
آن مامور سازمان CIA پرسش‌های مهم خود را در ۳ ‌سؤال کلیدی خلاصه کرد: «چرا کندی کشته شد؟ چه کسی از آن سود برد؟ چه کسی قدرت داشت که آن را پوشش بدهد؟» به نظر می‌آید پاسخ به این سؤالات می‌تواند پشت‌پرده بسیاری از توطئه‌های سیاسی/ تاریخی که در موردشان روایت‌های مختلفی وجود داشته و حدس و گمان‌های متعددی زده می‌شود را روشن کند. در واقع پاسخ این ۳ سؤال می‌تواند کلید رمزگشای بخش مهمی از رازهای سربسته تاریخی باشد. در موارد بسیاری از رازهای پیچیده تاریخ معاصر، این فرمول ۳ سؤالی می‌تواند مؤثر بوده و رمزگشا باشد، مثلا:
حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱
درباره حادثه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برج‌های تجارت جهانی در نیویورک، با توجه به فرمول فوق به هیچ‌وجه نمی‌توان سر و ته قضیه را با امثال بن‌لادن و محمد عطا و مانند آنها به هم آورد و می‌توان براساس آن سه سؤال، پاسخ‌های مناسب را یافت؛ مثلا اینکه چه کسی می‌توانست آن حادثه را به‌وجود بیاورد؟ چه کسی از آن سود برد؟ و چه کسی می‌توانست آن را پوشش دهد؟ که پاسخ هر سه سؤال قطعا بن‌لادن و محمدعطا و مانند آنها نمی‌توانند باشند.
اول اینکه به اذعان و اعتراف بسیاری از کارشناسان و متخصصان، آن دو برج نیویورکی نمی‌توانستند با برخورد دو هواپیما طی تنها ۹/۲ ثانیه و به صورت سقوط آزاد کاملا فرو بریزند و قطعا در فروریختن آنها بمب‌ها و مواد منفجره بسیاری در نقطه‌نقطه آن ساختمان‌ها به کار گرفته شده بود که آثارشان در بسیاری از تصاویر و فیلم‌های مستند درباره حادثه ۱۱سپتامبر مشخص است. این درحالی است که هنوز گذشتن هواپیماهای یادشده از سد دیوار دفاعی سخت و آهنین نیروی هوائی آمریکا و همچنین
فرو رفتن آنها در دل برج‌ها‌، مورد سؤال و پرسش اساسی قرار داشته و هیچ مستنداتی ولو یک قطعه کوچک از هواپیمایی که به پنتاگون برخورد کرد، ارائه نشده‌است.
دوم، آمریکا و همدستانش، در قبال آن دو برج نیویورکی، دو کشور افغانستان و عراق را سال‌ها اشغال کردند و ارتش و نیروهای نظامی خود را در منطقه گسترش دادند. ده‌ها پایگاه جدید در این منطقه بنا و هزاران تفنگدار خود را مستقر کردند، میلیاردها دلار ثروت این کشورها را به غارت بردند و تحت عنوان مبارزه با تروریسم و قانون میهن‌پرستانه، هر ندای آزادیخواهانه و استقلال‌طلبانه و ضدامپریالیستی را در گلو خفه کردند تا بتوانند نقشه‌های استراتژیک خود را در جهان پیاده کنند.
و سوم، آنها از طریق رسانه‌های فراوان دیداری، شنیداری و مکتوب وابسته به خود، دنیا را زیر بمباران تبلیغاتی قرار دادند که گویا این افغانستان و عراق بودند سلاح‌های کشتارجمعی داشتند و دنیا را تهدید می‌کردند (آنچه به اذعان خود مسئولان آمریکایی و رسانه‌های‌شان، هیچ‌گاه ثابت نشد) و همین پروپاگاندای تبلیغاتی مجوزی برای اشغال این دو سرزمین و تهدید سایر کشورهای منطقه شد.
راز سر به مهر ترور شاه
در تاریخ ۱۵بهمن ۱۳۲۷ شاه ظاهرا توسط خبرنگاری دوربین به دست به نام ناصر فخرآرایی ترور شد (یک ترور ناموفق) و فخرآرایی همان‌جا توسط محافظان شاه کشته شد. از جیب فخرآرایی یک کارت خبرنگاری نشریه پرچم اسلام وابسته به گروه فداییان اسلام بیرون آمد.
بر اساس همین مدرک، نیمه‌شب همان روز، آیت‌الله کاشانی (به عنوان رهبر معنوی گروه فداییان اسلام) با ضرب و شتم دستگیر و در قلعه فلک‌الافلاک زندانی و سپس به خارج از کشور تبعید شد. این در شرایطی بود که حدود یک ماه پیش از این واقعه و پس از رسمیت بخشیدن به رژیم ‌صهیونیستی، اولین تظاهرات ضداسرائیلی به دعوت آیت‌الله کاشانی در حمایت از فلسطینیان با حضور هزاران نفر از مردم مسلمان برگزار شد و حتی گروه زیادی از مردم، در حال سازماندهی برای سفر به فلسطین و مبارزه با اسرائیل کنار مردم فلسطین بودند.
به نظر می‌آید با فرمول ۳ سؤالی رمزگشایی توطئه‌ها، به آسانی می‌توان دریافت طراح و عامل اصلی عملیات ۱۵بهمن چه تشکیلاتی بوده و امثال فخرآرایی و کارت خبرنگاری روزنامه‌ای حامی آیت‌الله کاشانی، سند جعلی ماجرا بوده است و نمی‌توانسته اساسا وجود داشته ‌باشد.
آتش‌سوزی سینما رکس آبادان
در آتش‌سوزی سینما رکس آبادان به‌رغم وجود تمامی اسناد و مدارک معتبر از دخالت ساواک و اجیرشدگان رژیم شاه در آن ماجرا برای انتقام از نهضت امام، باز هم انقلابیون، متهم ماجرا و از سوی رسانه‌ها و بوق‌های تبلیغاتی خارجی به عنوان عامل اصلی معرفی شدند، اما همان فرمول سه‌سؤالی می‌تواند تا حدود زیادی مجرمان اصلی را مشخص کند.
اول؛ یعنی توانایی انجام کار: اینکه ایستگاه آتش‌نشانی در نزدیکی محل سینما قرار داشته ولی مامورانش دو ساعت پس از وقوع حادثه در محل حاضر شدند و آن هم به صورتی که برخی ماشین‌های آتش‌نشانی بدون آب و فاقد مواد اطفای حریق بودند و همین تاخیر زمانی برای شهربانی که کلانتری‌اش در ۳۰۰ متری محل سینما قرار داشت، نیز روی داد که تا یک ساعت، هیچ‌کدام از ماموران شهربانی در محل حاضر نشدند.
دوم؛ سود بردن رژیم شاه از این واقعه: بر اساس ابراز خشم مردم انقلابی نسبت به سالن‌های سینما در کنار مشروب‌فروشی‌ها و بانک‌ها به عنوان مراکز فساد رژیم شاه، چنین واقعه دلخراشی می‌توانست بیش از همه به نفع رژیم شاه تمام شود که با متوجه ساختن آتش زدن سینما به سمت انقلابیون، دشمن خود یعنی مبارزان پیرو امام را به‌شدت آچمز کرده و به روال معمول، آنها را مسئول چنین فاجعه‌ای جلوه ‌دهد.
سوم؛ پوشش دادن آن فاجعه توسط رادیو تلویزیون و مطبوعات وابسته در حالی که انقلابیون به رسانه‌های سراسری دسترسی نداشتند و به همین دلیل هم نمی‌توانستند مانند رژیم شاه روی چنین حادثه‌ای مانور دهند‌، اما هم مزدوران شاه با استفاده از رسانه‌های خود و هم حامیان غربی او در رسانه‌های وابسته به خود، به‌خوبی توانستند تئوری خود را علیه نهضت امام و انقلابیون پیش ببرند.
ماجرای ایذه و کیان پیرفلک
نشریه معتبر و بین‌المللی کریدل(The Cradle) درباره یکی از همین روایت‌های متفاوت گزارشی دارد. روایتی که کریدل انتخاب کرده، ماجرای چهارشنبه خونین ایذه در ۲۵ آبان ۱۴۰۱ و در جریان درگیری‌های این شهر بود که با تیراندازی تروریست‌ها، هفت نفر از هموطنان از جمله دو کودک به نام‌های کیان و آبتین به شهادت رسیدند.
تیتر گزارش کریدل که در ۲۳ نوامبر ۲۰۲۲ مقارن ۳ آذرماه ۱۴۰۱ (یعنی یک هفته پس از واقعه خونین ایذه) انتشار یافت، این بود:
«جنگ روایت: چه کسی کودک را در ایذه ایران کشت؟»
و در ذیل آن آمده بود: «مرگ یک پسر جوان در هفته گذشته نشان می‌دهد چگونه روایت‌ها عمداً در تعارض تحریف می‌شوند…»
چه کسی می‌توانست تیراندازی کند؟
این نشریه بین‌المللی در ادامه گزارش مستند خود نوشت:
«… مخالفان، نیروهای انتظامی را متهم به تیراندازی و قتل کیان کردند. اما دو روز بعد، فیلم‌هایی از شب‌های ناآرام در ایذه در شبکه‌های اجتماعی پخش شد. آن فیلم‌ها جزئیات ناشناخته قبلی از فعالیت‌های مخالفان را فاش کردند، مثل تیراندازی و پرتاب سنگ برای از بین بردن دوربین‌های نظارت محلی… اما قابل توجه‌ترین فیلم در طول این رویدادها یک فیلم سه دقیقه‌ای است که توسط دوربین بدنه (یکی از ماموران) ضبط شده است. این فیلم از آن نظر حائز اهمیت است که وقایع منجر به مرگ کیان را ثبت کرده است. ضمنا با ادعای مادر او در تضاد است. از طریق مکالمات بین اعضای نیروی امنیتی ضبط‌شده توسط دوربین بدن، متوجه می‌شویم هیچ‌یک از آنها مجهز به تفنگ یا گلوله‌های جنگی یا کشنده نبودند، آنها تفنگ پینت‌بال داشتند و تفنگ‌های ساچمه‌ای آنها واجد گلوله‌های لاستیکی بود…»
نشریه کریدل در پایان گزارش خود نوشته است: «… جزئیات بیشتر داستان شروع به مبهم شدن می‌کند و جنگ روایت‌ها شروع می‌شود…»
اما در اینجا نیز همان فرمول سه‌سؤالی آن مامور سازمان CIA به جواب صحیح‌تر و نزدیک به واقعیت کمک می‌کند؛ چه کسی توانایی تیراندازی به اتومبیل خانواده پیرفلک را داشت؟ (بعدا دوربین‌های مدار بسته و همچنین شبکه‌های مجازی حامی تروریست‌ها، عملیات و تصاویر مسلح آنان را با افتخار انتشار دادند!) چه کسی از کشته شدن دلخراش یک پسر بچه ۹ ساله سود برد؟ (نظام جمهوری اسلامی یا اغتشاشگران و حامیان آنها؟) کدام طرف با انواع و اقسام رسانه‌ها و شبکه وسیع مجازی خود ‌توانست این ماجرا را بنا به روایت خود، سمت و سو دهد؟
این فرمول ۳ سؤالی را می‌توان برای تشخیص روایات صحیح از وقایع مشابه مانند مرگ ندا آقاسلطان در جریان فتنه ۱۳۸۸ و اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ نیز به‌کار گرفت.