حدود ده پانزده سال پیش بود، با شخصی به نام عباس پالیزدار آشنا شدم. برخی رفقا میگفتند انقلابی است و بچه رزمنده است، طرفدار احمدی نژاد هم هست، خوب آن زمان ما هم علاقمند به احمدی نژاد بودیم، گفتند دستهای پشت پرده را رو میکند. مفاسد را میگوید. به درخواست دوستانم دعوتش کردیم به خانه […]

حدود ده پانزده سال پیش بود، با شخصی به نام عباس پالیزدار آشنا شدم.

برخی رفقا میگفتند انقلابی است و بچه رزمنده است، طرفدار احمدی نژاد هم هست، خوب آن زمان ما هم علاقمند به احمدی نژاد بودیم، گفتند دستهای پشت پرده را رو میکند. مفاسد را میگوید.

به درخواست دوستانم دعوتش کردیم به خانه ما و محفلی تشکیل دادیم. شروع کرد به گفتن، از بچه امام جمعه فلانی و آیت الله بهمانی گرفت تا مسوولین این نهاد و آن نهاد چند ساعت سخن گفت.

بعد از چند ساعت به نظرم رسید این آقا این همه وقت حرف زد، اما در مجموع همه ما را متنفر کرد از یک جریان سیاسی خاص. برای ما مهم نبود این جریان یا آن دیگری. اما او واقعا منظوری داشت؟

ظاهرا این سوال به ذهن یکی از دوستانم هم رسید، پرسید چرا همه اطلاعات شما از فلان جریان است؟ گفت جریان مقابل هم دزد است ولی قانونی میدزدد.

آن شب و آن محفل زیر زمینی گذشت. ( چون آن زمان در زیر زمینی مستاجر بودم) فردای آن روز شنیدم عباس پالیزدار را گرفتند. نمیدانم عاقبتش چه شد.

راست میگفت یا دروغ. باندهای ثروت و قدرت کارش را ساختند یا واقعا مجرم بود؟ اما یک سوال برایم مهم بود و آن اینکه سخنان پالیزدار چه اثری بر مخاطب دارد و او چه هدفی را دنبال میکند.

حرفهایی که ما نمیتوانستیم در رد و اثباتش چیزی بگوییم. اطلاعات ما کافی نبود. با بخشی از اطلاعات ولو درست هم که نمیشد داوری کرد.

اما آن حرفها فساد را در همه به جز احمدی نژاد و رهبری ثابت میکرد و حجم بیشتر نفرت را نیز نسبت به جریانی ایجاد میکرد که احتمالا جوانهای مذهبی با آنها احساس قرابت بیشتری میکنند. رهبری را هم که نمیشد بزند که محکوم شود البته بیت و بقیه نهادها را چرا.

چند روز پیش شنیدم فلان جوان جویای نام که زمانی مسوول امر به معروف بوده، رییس جمهور را هجو کرده امروز هم شنیدم آن جوان دیگر خیلی عدالتخواه داستان دختر قالیباف را رو کرده.

پسر قالیباف هم اختلافش را با خواهرش علنی کرده و خلاصه در خانواده قالیباف یک اختلاف علنی شده. بر سر سبک زندگی که خیلی با شعارهای انقلابی و ادعاهای پدر هماهنگ نیست.

من با این افراد خیلی کاری نداشته و ندارم. اما درباره فرهنگی که پیش میبرند بارها سخن گفته ام. الان دیگر برایم عادی شده وقتی یک قصه خاله زنکی جدید رو میشود، قبل از آنکه راست و دروغ سخنشان برایم مهم باشد، میپرسم بنا است چه پازلی دوباره تکمیل شود.

دیگر حوصله هم ندارم به حال عدالت بدبخت بیچاره مفلوک که به دست این فرهنگ خاله زنکی خوارجی مثله میشود اشک بریزم.

حوصله هم ندارم بگویم آنانکه سردار شهید را هم عدالتخواه نمیدانند چطور مثل شمشیری برهنه و بی اختیار در دستان معاویه زمان مدد میدهند و پای پیراهن عثمان گریه میکنند.

اما برایم مهم است که باز قرار است چه چیز را نبینیم؟ کاهش هشت درصدی تورم را، عزت و اقتدار و موفقیتها در جبهه بین المللی را، آمار کنترل کرونا و تولید واکسن را، انسجام متخصصین و تغییر نسل مدیران را، قرار است چه موفقیتی را در ذائقه مردم کوفت کنند؟
خود این نادانها مهم نیستند مهم اراده ای است که اینها همیشه کمکش میدهند.

و الا من اصل وجود اختلاف علنی در خانواده فلان مسوول بر سر سبک زندگی را به فال نیک میگیرم همین و البته از کنارش عبور میکنم.

لکن این جماعت که این قدر این خبرهای دست اول رانتی را جمع میکنند و ضریب میدهند و تبدیلش میکنند به مساله ذهنی یک عده، مشغول چه کاری هستند دقیقا؟

به هر حال باز نزدیک ایام ضربت خوردن امیرالمومنین ع شد و بوی گند فرهنگ و هویت خوارجی بلند شد!

شاید این شبها دلمان بیشتر بسوزد ‌بر غربت عدالت علی ع و فکری کنیم به حال خودمان.

✍ علی مهدیان