همزمان با اقدام رسوای یک فوتبالیست سابق در بستن گالری جواهرفروشی خود در شمال شهر تهران که به تقلید از پروژه ناکام ضد انقلاب خارج‌نشین صورت گرفت، روزنامه زنجیره‌ای اعتماد از اقدام مذکور حمایت کرد. اخیراً رسانه‌های بدنام وابسته به انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی دعوت به اعتصاب کرده بودند که با بی‌محلی مطلق […]

همزمان با اقدام رسوای یک فوتبالیست سابق در بستن گالری جواهرفروشی خود در شمال شهر تهران که به تقلید از پروژه ناکام ضد انقلاب خارج‌نشین صورت گرفت، روزنامه زنجیره‌ای اعتماد از اقدام مذکور حمایت کرد.
اخیراً رسانه‌های بدنام وابسته به انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی دعوت به اعتصاب کرده بودند که با بی‌محلی مطلق کسبه و بازاریان و اقشار مختلف مردم مواجه شد. اما در روز اول فراخوان مذکور، گالری جواهرفروشی وابسته به یک فوتبالیست سابق با فراخوان مذکور همراهی نشان داده و اعلام کرد که در ایام فراخوان مذکور تعطیل است. البته در پی این اقدام، مراجع قضایی هم اقدام به پلمب جواهرفروشی و رستوران متعلق به ورزشکار مذکور کردند.
در پی این اتفاق، روزنامه اعتماد از فرد همکار با پروژه اعتصاب زورکی که از سوی سرویس‌های جاسوسی موساد سیا و ام‌آی‌سیکس طراحی شده بود، جانبداری کرد و تیتر زد «جرم‌انگاری بستن مغازه» و ذیل آن نوشت: «پلمب یک مغازه با دستور قضائی هیچ مستند قانونی ندارد. بجز ماده ۱۱۴ قانون آئین دادرسی کیفری؛ تنها اگر فعالیت مغازه، منجر به نتایج خاصی شود، حق جلوگیری از فعالیت وجود دارد. اظهارنظر صاحب مغازه یا اعتصاب، نمی‌تواند مجوزی برای این پلمب باشد.
از نظر حقوقی، اعتصاب نوعی ترک فعل است که هیچ عنوان مجرمانه‌ای به آن تعلق نمی‌گیرد. ظاهرا برخی حضرات با اصل اعتراض مشکل دارند، چه فعلش و چه ترک فعلش.
در قانون گزاره‌ای با عنوان پلمب مغازه غیر از تخلفات صنفی نداریم. تخلف صنفی یعنی اینکه طرف، جواز نداشته باشد، احتکار کرده باشد، کم‌فروشی و گران‌فروشی کرده باشد، بهداشت را رعایت نکرده باشد و… بنابراین در اثر یک چنین تخلفاتی، اماکن یا تعزیرات واحد صنفی یاد شده را می‌بندند. اما اینکه فردی اعلام کند، ۳روز می‌خواهم مغازه‌هایم را ببندم، هر اندازه قانون را گشتیم، ندیدیم که این موضوع جرم‌انگاری شده باشد. اساساً ضرری به کسی جز صاحب مغازه وارد نمی‌شود. از طرف دیگر حتی ورزشکار مذکور می‌تواند به خاطر پلمب شدن گالری‌اش ادعای خسارت کند.»
تجاهل روزنامه اعتماد در حالی است که اعتصاب اجباری و زورکی – با چاشنی تهدید مغازه‌داران- بخشی از عملیات اعلام شده توسط رسانه‌های تروریست فارسی‌زبان بیگانه برای ایجاد اغتشاش و ناامنی و تخریب در داخل ایران بوده است. در این فراخوان شکست خورده و البته تحقیر شده از سوی مردم و کسبه بازار، قرار بود در کنار ارعاب و تهدید برای بستن مغازه‌ها، امکان تجمع اشرار و اوباش جنایتکار در خیابان فراهم شود؛ اشرار و اوباشی که با همکاری گروهک‌های تروریست و تجزیه‌طلب، ظرف دو ماه گذشته اقدام به آدم‌کشی، ویرانگری، آتش‌افروزی، بستن معابر، حمله به عابران بی‌گناه و… کرده و موجب کشته شدن بیش از ۲۰۰ نفر- از جمله ۶۷ مأمور نیروی انتظامی- شده بودند.
نکته دیگر این است که حامیان اغتشاش و آشوب نیابتی، با ارتکاب اصل این اقدام خائنانه، علناً اعلام می‌کنند که هیچ قاعده و قانونی را در کشور قبول ندارند اما هنگامی که در حین ارتکاب اقدامات علیه امنیت ملی گیر می‌افتند، دم از قانون می‌زنند.
نکته سوم، نقش اشرافیت غربگرا (اعم از رسانه‌ای، سیاسی، اقتصادی و ورزشی) در خسارت چندگانه به زندگی و امنیت و آرامش مردم است. این طیف ابتدا از روی کارآمدن دولتی اشرافی و غربگرا حمایت کردند که نتیجه آن نارضایتی اقتصادی مردم بود. اما حال می‌خواهند روی گلایه و نارضایتی سوار شوند. از سوی دیگر همین‌ها در نهایت شکم سیری و بهره‌مندی از انواع رانت‌ها در گذشته، خواستار تعطیلی کسب و کارها می‌شوند که خسارت اصلی آن متوجه کاسبان جزء و کارگران و طبقات پایین جامعه است.
چهارم این که اگر اعتصاب زورکی کار قابل دفاع و آبرومندانه‌ای است چرا روزنامه اعتماد رأساً انتشار خود را متوقف نمی‌کند؟! یا مثلاً چرا رستوران و بقیه تجارت‌های اقماری مدیر روزنامه و نزدیکان وی را رأساً نمی‌بندند تا در اعتصاب کذایی همراه باشند؟!

شگرد کشته‌سازی سرکرده منافقین در درون سازمان
کتاب خاطرات عضو مرکزیت سازمان منافقین سرتیم محافظین مسعود رجوی برخی فجایع انباشته در این سازمان تروریستی و منحرف را بازگو کرده است.
به گزارش روزنامه جوان، مسعود خدابنده در کتاب خاطرات تازه منتشر شده‌اش به نام «از تهران تا تیرانا»، ضمن بازگویی برخی خاطرات می‌گوید: «یکی از تئوری‌های مسعود رجوی این است که کسانی که به عملیات می‌روند، نباید زنده برگردند. در این تفکر، توابین نیز جایگاهی ندارند. آن‌ها اساساً نباید زنده می‌ماندند. شروع فعالیت انجمن نجات در ایران هم از همین نقطه بود که متوجه شدیم رجوی نفرات را می‌فرستد که کشته شوند و نه این‌که بکشند! در سال‌های ۱۹۹۶ و ۹۷ – که من تازه از سازمان جدا شده بودم- سازمان انبوهی از افراد را به ایران می‌فرستاد تا عمل تروریستی انجام دهند. این افراد مثلاً باید در سطل زباله بمب بگذارند، رهگذران را ترور کنند، خمپاره بزنند و آن‌قدر ادامه دهند تا دستگیر شوند. دستور هم این بود که قبل از دستگیری، نارنجک بکشید و سیانور بخورید! سیستم‌های امنیتی ایران متوجه این مسئله شدند و با هزار زحمت (و به خطر انداختن جان خودشان)، توانستند تعدادی از این‌ها را قبل از خودکشی دستگیر کنند. اولین گروه از این دستگیرشدگان، دو مرد و سه زن بودند که متوجه شدند چه کلاهی سرشان رفته و رجوی به دنبال کشته شدن آن‌ها بوده تا تنور داخل سازمان را گرم نگه دارد و طبق معمول چیزی برای عرضه به ولی‌نعمتان داشته باشد. این‌ها بعد‌ها پس از گذراندن دوره زندان، پایه‌گذاران انجمن نجات شدند. الان دو نفرشان در هلند، یکی در چین و دو نفر دیگر در ایران زندگی می‌کنند. سازمان وقتی به خود مسعود رجوی می‌رسد، هزار دلیل می‌آورد که چرا زمان شاه همه اعدام شدند، ولی او اعدام نشد؟ و تمامی شواهد و دلایل علیه رجوی را دروغ می‌داند، ولی وقتی به نفرات دیگر برمی‌گردد، اساساً زندانی آزادشده را قبول ندارد! زندانی آزادشده، طبعاً تمام بافته‌های سازمان در مورد زندان‌های ایران را پنبه کرده است. از سوی دیگر، افرادی که شرایط را می‌دیدند و درمی‌یافتند که آنچه در قرارگاه مجاهدین خلق به خوردشان داده‌اند دروغ است، گرفتار تناقض می‌شدند و این زهری کشنده برای سازمان رجوی تلقی می‌شد. دلیل عدم اعتماد رجوی به زندانی آزاد شده، این است که اساساً قرار نیست زندانی آزاد شود. اصلاً قرار نبود زندانی شود. قرار بود که بخورد، کشته شود و نامش در بانک خون آقا و خانم رجوی ثبت شود. در قوانین سازمان رجوی، زندانی شدن و بعد هم آزاد شدن، عین نقض دستور است. از نظر مرکزیت سازمان، چشم و گوش کسی که زندان رفته باشد، بازتر از آن است که بشود به او اعتماد کرد. به اعتقاد سازمان، نفر زندان رفته و نفر عملیات رفته، دیگر در خانه جایی ندارد و باید در لحظه از او استفاده شود تا شهید و نامش در لیست شهدا وارد شود….»
«من جزو اولین کسانی بودم که در نشست‌های طلاق مریم قجرعضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با مسعود رجوی شرکت کردم. آن زمان این جلسات، به‌عنوان نشست معاصی مشهور بود! جوان‌ترین اعضای حاضر در آن جلسات، من بودم و لذا بیشتر ناظر قلمداد می‌شدم تا فعال. جوهره این نشست‌ها این بود که مسعود با همسر دوستش یعنی مهدی، رابطه جنسی برقرار کرده بود، ولی این معصیت و گناه نبود، چون مسعود رئیس بود…
مسعود خدابنده همچنین اطلاعات جالبی درباره شخصیت مسعود و مریم رجوی دارد که بیانگر روحیات، اخلاق و سبک زندگی آنان است:‌
«آن روز‌ها مریم که هنوز به‌طور رسمی زن مهدی ابریشمچی بود، ۹۰ درصد وقتش را در کنار و واضح‌تر بگویم در اتاق مسعود می‌گذراند. من به خاطر کارم که حفاظت بود، نمی‌توانستم متوجه این موضوع نشوم! مریم ماه‌ها به خانه خودش نرفت و کمی بعد متوجه شدم او حامله شده است. یک روز اطلاع دادند که مریم باید به بیمارستان برود و دو ماشین (بدون حفاظت و پروتکل بالا) آماده کردم و مریم را به بیمارستان بردم. آنجا صالح رجوی (برادر مسعود رجوی) منتظر بود و مریم را برای عمل منتقل کردند. البته قرار نبود من سؤالی بپرسم و نپرسیدم، ولی طولی نکشید که از اتاق عمل خارج شدند. مریم حال خوشی نداشت. آن روز مریم برای کورتاژ و سقط جنینی که از آن مسعود رجوی بود، به بیمارستان مراجعه
کرده بود….»

واشنگتن پست: آمریکا تا دیر نشده با ایران مصالحه کند
روزنامه واشنگتن پست می‌گوید؛ همان‌گونه که سیاست فشار حداکثری ترامپ برای بی‌ثبات کردن ایران و گرفتن امتیاز شکست خورد، به امید اغتشاشات نشستن هم در حالی که برنامه هسته‌ای ایران با شتاب به پیش می‌رود، اقدامی غیر مسئولانه و خلاف عقل است.
این روزنامه با تأکید بر اهمیت احیای برجام برای آمریکا نوشت: چندی قبل رابرت مالی نماینده ویژه دولت بایدن در امور ایران گفت که بعید است مذاکرات هسته‌ای با تهران به این زودی‌ها ادامه یابد. رابرت مالی با اشاره به اعتراضات در ایران انتقال هواپیماهای بدون سرنشین به روسیه و ادامه بازداشت اتباع آمریکایی، گفت: «اگر این مذاکرات انجام نمی‌شود، به دلیل موضع ایران و هر چیزی است که از سپتامبر تاکنون رخ داده است.» اظهارات او بازتاب نارضایتی گسترده‌ای بود که آمریکا در خصوص ایران دارد و این قابل درک است. با این حال، هیچ یک از موضوعاتی که او به آن اشاره کرد، این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که ایران اکنون فقط چند روز با داشتن مواد با درجه تسلیحات کافی برای بمب هسته‌ای فاصله دارد و هیچ کاری برای متوقف کردن آن انجام نشده است. بازنگری در مسیر دیپلماتیک همچنان موثرترین مسیر رو به جلو است. روابط ایران با غرب پس از تقریباً دو سال مذاکرات شکست خورده برای احیای توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ به پایین ترین حد خود رسیده است. آژانس اخیراً ایران را به دلیل عدم همکاری سرزنش کرد، اما مشکل بزرگتر را حل نمی‌کند. ایران به اقدام آژانس با آغاز مجدد غنی‌سازی اورانیوم در سطح بالا در سایت زیرزمینی هسته‌ای فردو پاسخ داد. مقامات ایرانی همچنین اعلام کرده‌اند که قصد دارند سانتریفیوژهای پیشرفته‌تری نصب کنند که به طور قابل توجهی توانایی هسته‌ای را افزایش می‌دهد.
از زمان اعتراضات، اروپا و ایالات متحده بر افزایش فشار بر ایران از طریق تحریم‌های جدید، فشار سیاسی و حمایت بیشتر از چهره‌های اپوزیسیون متمرکز شده‌اند. طرفداران سیاست «فشـار حداکثری» دونالد ترامپ آشکارا از یک رویکرد تندروتر حمایت می‌کنند. آنها از غرب می‌خواهند که کمپین تحریم‌های مجدد را با هدف کنار گذاشتن مصالحه با تهران، یا حتی تضمین تغییر رژیم،
دوچندان کند.
واقعیت این اسـت کـه رویکرد ترامپ نتوانست امتیاز قابل توجهی در مورد برنامه هسته‌ای یا رفتار منطقه‌ای ایران ایجاد کند. ایران در نهایت رفتار خـود را از هر دو جنبه تهاجمی‌تر کرد. به خطر انداختن همه چیز با این امید که انتقال قدرت در ایران برنامه هسته‌ای را تحت کنترل قرار دهد، غیرمسئولانه است. این به آن معناست که اروپایی‌ها و دولت بایدن باید راهـی دیپلماتیک بـرای خروج از بحران هسته‌ای پیدا کنند. آنها باید نسبت به برداشتن هر اقدامی که دست آنها را ببندد و احتمال یک معامله سیاسی را از بین ببرد، محتاط باشند. ایالات متحده و متحدان اروپایی آن به طور قابل درک در مورد هزینه‌های سیاسی داخلی مرتبط با تعامل با رهبران ایران تردید دارند. اما اگر تهاجم روسیه به اوکراین یک چیز را به ناظران آموخته است، آن غیرقابل پیش‌بینی بودن دشمنان و چشم‌انداز درگیری‌های سرد و در حال جوشیدن است که در صورت عدم رسیدگی، داغ می‌شوند. غرب باید راهی برای بحران هسته‌ای ایران بیابد، قبل از اینکه این تهدید به یک بحران گسترده‌تر تبدیل شود که انرژی و منابع را از سایر بحران‌های جهانی دور می‌کند و محور فعلی روسیه و ایران را عمیق‌تر
می‌کند.