تحلیلگر روزنامه نیویورک معتقد است وضعیت آشفته جهان، چیزی نیست که قرار و برنامه‌شان باشد.

آقای فریدمن! همه این آتش‌ها از گور خود آمریکا برمی‌خیزد

تحلیلگر روزنامه نیویورک معتقد است وضعیت آشفته جهان، چیزی نیست که قرار و برنامه‌شان باشد.
 

توماس فریدمن در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: اکنون که دوران پسا جنگ سرد به پایان رسیده دوره «پس از پسا – جنگ سرد» آغاز شده و ما وارد آن شده‌ایم و صرفا التماس می‌کنیم که نام آن فاش شود. بنابراین، در این‌جا می‌توانم بگویم: «عصر این قرار و برنامه‌مان نبود» است. سه سال قبل، جوانان اوکراینی از دسترسی آسان‌تر به اتحادیه اروپا لذت می‌بردند، استارت آپ‌های حوزه فناوری را راه‌اندازی می‌کردند، به این فکر می‌کردند که کجا به دانشگاه بروند و به این فکر می‌کردند که تعطیلات را در ایتالیا یا اسپانیا بگذرانند. سپس مانند یک شهاب سنگ حمله روس‌ها از راه رسید و یک شبه زندگی آنان را زیر و رو کرد.
جوانان اوکراینی تنها نیستند. برنامه بسیاری از مردم در کشور‌های مختلف جهان این نبود و اخیرا کاملا ویران شده است. وارد دوران پس از پسا – جنگ سرد شده‌ایم که نوید ‌اندکی از رونق، پیش‌بینی‌پذیری و امکانات تازه دوران پسا جنگ سرد در سه دهه گذشته پس از فروپاشی دیوار برلین را می‌دهد. دلایل زیادی برای وضعیت ایجاد شده وجود دارد، اما هیچ یک مهم‌تر از نقش چهار رهبر کلیدی نیستند که در یک نکته مشترک می‌باشند: هر یک معتقدند رهبری آنان ضروری است و آماده هستند تا نهایت تلاش خود را برای حفظ قدرت تا زمانی که می‌توانند انجام دهند. من در مورد ولادیمیر پوتین، شی جین پینگ، دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو صحبت می‌کنم.
هر یک از آنان به شیوه خاص خود اختلالات گسترده‌ای را در داخل و خارج از کشورشان براساس منافع شخصی و نه منافع مردم‌شان ایجاد کرده‌اند و کار را برای ملت‌هایشان در حال حاضر و به منظور برنامه‌ریزی عاقلانه برای آینده دشوارتر ساخته‌اند. پوتین را در نظر بگیرید. پوتین روسیه را به یک قلعه محاصره شده تبدیل کرد. حمله او به اوکراین برای باز‌سازی سرزمین مادری یک اسطوره روسی اجتناب‌ناپذیر قلمداد شد.
رویداد‌های چین در سالیان اخیر نیز به شکلی کاملا غیرمنتظره رخ داده‌اند. چین پس از بازکردن در‌ها و کاهش کنترل‌های داخلی از سال ۱۹۷۸ میلادی پیش‌بینی‌پذیر‌تر، باثبات‌تر و مرفه‌تر از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر خود شد. با این وجود، چین چرخشی تقریبا ۱۸۰ درجه‌ای را در دوران ریاست جمهوری شی تجربه کرد. چین امروز از زمان مائو به این سو بیش از هر زمان دیگری بسته‌تر شده است.
علاوه‌بر آن، می‌توانم به وضعیت اسرائیل ‌اشاره کنم. نوشتن آن برایم راحت نیست، اما واقعیت آن است که امروز بزرگ‌ترین تهدید برای اسرائیل، دشمن درونی است: کودتای قضایی تحت رهبری نتانیاهو که جامعه و ارتش اسرائیل را متلاشی می‌سازد. «دن‌هارل» مدیرکل سابق وزارت دفاع اسرائیل هفته گذشته در یک گردهمایی در تل‌آویو گفت: «من هرگز امنیت ملی اسرائیل را در وضعیت بدتر از وضعیت فعلی ندیده بودم.». این مشکل کوچکی برای ایالات متحده نیست. در ۵۰ سال گذشته اسرائیل هم متحدی حیاتی و هم در واقع پایگاهی پیشرو برای آمریکا در منطقه بوده است. دولت یهودی اسرائیل می‌تواند به منبع اصلی بی‌ثباتی در منطقه تبدیل شود.
نیازی به گفتن نیست که در آمریکا در حال تماشای تلاش دونالد ترامپ برای براندازی انتخابات ۲۰۲۰ و الهام‌بخش بودن او برای گروه حمله‌کننده به ساختمان کنگره در تاریخ ۶ ژانویه ۲۰۲۰ میلادی بود و سپس در حال تماشای همین مرد به عنوان نامزد اصلی جمهوری‌خواهان برای ریاست جمهوری در ۲۰۲۴ میلادی هستیم؛ امری که انتخابات بعدی ما را به مهم‌ترین انتخابات تاریخ تبدیل می‌کند. واقعیت آن است که قرار و برنامه ما این نبود!
آنچه در تحلیل فریدمن مغفول است، نقش منحصر به فرد چند دولت آمریکا در دهه‌های اخیر در به همریختگی محاسبات محافل آمریکایی است. چه آنجا که یاغیگری کردند و کشورهایی مانند چین و روسیه را علیه خود شوراندند، چه زمانی که خواستند روسیه را -ولو با قربانی کردن چند صد هزار اوکراینی اوکراین به تعبیر جان مرشایمر و رابرت کندی و دیگران- به باتلاق جنگ بکشانند، و چه هنگامی که با حمایت از ‌اشغالگری فزاینده صهیونیست‌ها، سرزمین فلسطین را به یک دیگ جوشان و در حال انفجار تبدیل کردند که فشار این وضعیت، شکافی عمیق را در عمق رژیم صهیونیستی موجب شد. در عین حال فرسودگی سیستم سیاسی آمریکا موجب شده تا دو نامزد اصلی انتخابات آمریکا، یکی دیوانه دارای مشکلات حاد روانی به تصریح روانپزشکان، و دیگری فردی آلزایمری و از کار افتاده که با آدم‌های خیالی دست می‌دهد و نام‌ها را جا به جا می‌گوید باشد، و از آن سو، دنیا ماجرای برکناری بی‌سابقه رئیس‌ مجلس نمایندگان را به چشم تعجب نظاره‌گر باشد.