اقتصاددان آمریکایی هشدار داد وضعیت روان‌پریشانه هشتاد سال گذشته که آمریکا در آن، از سیاست خارجی تهاجمی و حمایت از دیکتاتورها و مهندسی کودتاها استقبال کرده بود عملا فروپاشیده و سیاستگذاران آمریکایی باید تا دیر نشده به فکر جایگزین باشند.
اقتصاددان آمریکایی هشدار داد وضعیت روان‌پریشانه هشتاد سال گذشته که آمریکا در آن، از سیاست خارجی تهاجمی و حمایت از دیکتاتورها و مهندسی کودتاها استقبال کرده بود عملا فروپاشیده و سیاستگذاران آمریکایی باید تا دیر نشده به فکر جایگزین باشند.
 
 

 

 
نشریه «پروجکت سندیکیت» وابسته به اندیشکده کوئینسی، در تحلیلی به قلم «دارون عجم اوغلو» استاد دانشگاه MIT (مؤسسه فناوری ماساچوست(نوشت: وضع موجود در ۸ دهه گذشته روان‌پریشانه بوده است. ایالات متحده یک سیاست خارجی تهاجمی و گاه بدبینانه را در حمایت از دیکتاتورها و گاهی مهندسی کودتاها توسط سیا در پیش داشته و همزمان از جهانی شدن، تجارت بین‌المللی و یکپارچگی اقتصادی به نام ایجاد رفاه و دوستی جهان با منافع آمریکا استقبال کرده بود. اکنون این وضعیت عملا فروپاشیده و سیاستگذاران باید جایگزینی منسجم ارائه کنند. برای این منظور دو اصل جدید می‌توانند اساس سیاستگذاری ایالات متحده را تشکیل دهند.
نخست آن که تجارت بین‌المللی باید به گونه‌ای ساختار یابد که نظم جهانی با ثبات را تشویق نماید. اگر گسترش تجارت، پول بیشتری به دست بنیادگرایان یا بدخواهان مستبد برساند ثبات جهانی و منافع ایالات متحده آسیب خواهد دید. دوم آن که توسل به «مزایای تجارت» انتزاعی دیگر کافی نیست. کارگران آمریکایی باید مزایای آن را ببینند و لمس کنند. هرگونه ترتیبات تجاری که کیفیت و کمیت مشاغل طبقه متوسط آمریکا را به میزان قابل توجهی تضعیف کند، برای آمریکا و مردم آن بد است و احتمالا واکنش‌های سیاسی را بر می‌انگیزد.
استفاده از نیروی کار ارزان ممکن است با «قانون مزیت نسبی» مطابقت داشته باشد که بر این مبنا که اگر هر کشوری در آن چیزی که در آن خوب است تخصص داشته باشد به طور متوسط وضعیت همه بهتر خواهد بود. با این وجود، مشکلات زمانی به وجود می‌آیند که این نظریه کورکورانه اعمال شود. بله، با توجه به هزینه‌های کمتر نیروی کار چین قانون ریکاردو بر این باور است که چین باید در تولید کالاهای فشرده تخصص داشته باشد و آن کالاها را به ایالات متحده صادر کند. با این وجود، هنوز باید پرسید که این مزیت نسبی از کجا می‌آید، چه کسی از آن سود می‌برد و چنین ترتیبات تجاری‌ای برای آینده چه معنایی دارند.
چه کسی در برابر قانون از حقوق مالکیت و حمایت‌های مطمئن برخوردار است و حقوق بشر چه کسانی می‌تواند یا نمی‌تواند پایمال شود؟ دلیل آن که جنوب ایالات متحده در دهه ۱۸۰۰ میلادی پنبه را به جهان عرضه کرد، صرفا داشتن شرایط کشاورزی خوب و «کار ارزان» نبود. این برده‌داری بود که مزیت نسبی به جنوب ایالات متحده بخشید. با این وجود، این ترتیب پیامدهای بدی داشت. برده‌داران جنوبی چنان قدرتی به دست آوردند که توانستند مرگبارترین درگیری اوایل دوران مدرن، یعنی جنگ داخلی ایالات متحده را آغاز کنند. 
چین ممکن است در ابتدا متفاوت به نظر برسد زیرا مدل صادرات آن صدها میلیون نفر را از فقر نجات داده و طبقه متوسط عظیمی را ایجاد کرده. با این وجود، این وضعیت به جای آن که در نهایت به نفع همه باشد باعث شد سیاست‌های چین به ضرر کارگران آمریکایی تمام شود که در مواجهه با افزایش کنترل نشده واردات چینی به بازار خود به ویژه پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱، به سرعت شغل خود را از دست بدهند. اقتصاد چین رشد کرد و چین می‌توانست روی مجموعه پیچیده‌تری از فناوری‌ها سرمایه‌گذاری کند. ممکن است این کشور هنوز یک کشور یاغی قلمداد نشود اما رشد اقتصادی آن ممکن است ثبات جهانی و منافع ایالات متحده را 
تهدید کند.
رؤسای شرکت‌های سودجو تنها مقصران وضع موجود نیستند. سیاست خارجی ایالات متحده برای مدت زمانی طولانی مملو از تناقضات بوده، به گونه‌ای که سیا، اغلب رژیم‌های دموکراتیک که با منافع ما سازگاری نداشتند را تضعیف کرده بود. در این صورت، ادعای دفاع از دموکراسی یا حقوق بشر کماکان پوچ باقی خواهد ماند. دوم آن که ما باید گذار به یک اقتصاد عاری از آلاینده‌های کربنی را تسریع کنیم چرا که تنها راه برای از بین بردن قدرت دولت‌های نفتی است که اتفاقا برای ایجاد شغل در ایالات متحده نیز خوب است. با این وجود، ما همچنین باید از هرگونه اتکای جدید به چین برای فرآوری مواد معدنی حیاتی یا سایر ورودی‌های کلیدی برای گذار به سوی اقتصادی سبز خودداری ورزیم.