سخنان چهارشنبه هفته گذشته آقای روحانی در نشست هم‌اندیشی مدیران ارشد دولت را می‌توان نخستین نشانه از باور به جنگ اقتصادی دانست. رئیس‌جمهور در سخنان خود گفت واشنگتن درصدد است با جنگ اقتصادی ایران را به زانو درآورد. بیان این سخن حاکی از باور به جنگ اقتصادی است هرچند اختلافی مهم و اساسی در زمان […]

سخنان چهارشنبه هفته گذشته آقای روحانی در نشست هم‌اندیشی مدیران ارشد دولت را می‌توان نخستین نشانه از باور به جنگ اقتصادی دانست. رئیس‌جمهور در سخنان خود گفت واشنگتن درصدد است با جنگ اقتصادی ایران را به زانو درآورد. بیان این سخن حاکی از باور به جنگ اقتصادی است هرچند اختلافی مهم و اساسی در زمان آغاز این جنگ وجود دارد. از محتوای سخنان آقای روحانی اینگونه استنباط می‌شود که ایشان معتقد است این جنگ با خروج آمریکا از برجام آغاز شده که با این حساب عمری کمتر از دو ماه دارد اما واقعیت این است که جنگ اقتصادی همه‌جانبه آمریکا علیه ایران به سرکردگی وزارت خزانه‌داری این کشور، حدود ۱۵ سال پیش آغاز شده است. 
شاید دولتمردان توافق هسته‌ای ایران و ۱+۵ را نوعی صلح می‌دانند که با خروج آمریکا از برجام، از بین رفته و دوباره جنگ آغاز شده است اما آنان که اخبار و تحولات را به‌طور دقیق و پیوسته در سه سال اخیر پیگیری کرده‌اند، به خوبی می‌دانند که جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران هرگز متوقف نشد و چه در دوره باراک اوباما (حتی پس از امضای توافق هسته‌ای) و چه در دوره دونالد ترامپ این جنگ تحمیلی ادامه داشته است. 
این مسئله از این منظر دارای اهمیت است که برخی شواهد نشان می‌دهد جریانی در کشور – با محوریت دولت- وجود دارد که گمان می‌کند باید با حفظ برجام تحت هر شرایطی، صبر پیشه کرد تا ترامپ از صحنه قدرت کنار رود و اوضاع سامان یابد. چنین راهبردی نشان از فهم نادرست ماهیت و ابعاد جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران دارد. اما فارغ از این نکات کلیدی و تعیین‌کننده که در جای خود باید مورد بحث و تحلیل قرار گیرد، حال که دولت حداقل در مقطع کنونی قائل به جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران است، به عنوان پیشانی و خط اول این نبرد چه کارهایی می‌تواند و باید انجام دهد؟ برخی از این اقدامات عبارتند از؛
۱- به‌طور طبیعی و منطقی در شرایط فعلی دولت باید نگرش، تصمیمات و اقدامات خود را بر اساس شرایط جنگی تغییر دهد. نمی‌توان در شرایط جنگی بود و مانند شرایط عادی و طبیعی رفتار و برخورد کرد. وقتی جنگی شروع می‌شود، تمام شئونات و اجزای یک کشور را درگیر می‌کند. برای مثال در جنگ نظامی، نمی‌توان گفت چون نبرد مسلحانه است نیروهای مسلح بجنگند و سایر اجزای کشور به روند معمول و عادی خود ادامه دهند. جنگ اقتصادی آمریکا علیه کشورمان به مراتب پیچیده‌تر از یک جنگ نظامی است و برای پیروزی در این جنگ تحمیلی، همه اجزای کشور باید در خدمت این دفاع مقدس باشند؛ از دستگاه دیپلماسی گرفته تا بخش دولتی و خصوصی اقتصاد، نهادهای نظارتی و امنیتی، دستگاه قانون‌گذاری، رسانه‌ها، نهادهای فرهنگی و مذهبی، جامعه علمی و دانشگاهی و غیره. فرماندهی، هماهنگی، کنترل و نظارت میان این بخش‌ها برعهده اتاق جنگ است. اتاق جنگی که در آن سوی میدان، فرماندهی آن در دست وزارت خارجه آمریکاست و سایر نهادها به عنوان بازوهای فکری و عملیاتی آن ایفای نقش می‌کنند. اولین و مهم‌ترین وظیفه اتاق جنگ، بیدار کردن مدیران و مسئولانی است که همچنان در خواب به سر می‌برند. اگر سال‌های سال این طیف از مدیران اقتصادی – فارغ از اسم و رسم دولت‌ها- اتاق مدیریت اقتصادی را با اتاق خواب‌ اشتباه نمی‌گرفتند، بی‌شک وضعیت جور دیگری بود.
۲- در هر جنگی اطلاعات عنصری فوق‌العاده تعیین‌کننده است. هرچه اطلاعات بیشتری از راهبرد و تاکتیک‌های دشمن داشته باشید و برعکس، دشمن اطلاعات کمتری از نقاط ضعف و قوت و برنامه‌های شما داشته باشد، احتمال پیروزی شما در نبرد بیشتر خواهد بود. اطلاع از وضعیت جبهه خودی نیز همین حکم را دارد. فرماندهی که اطلاعات به روز و دقیقی از امکانات و نیروی خود ندارد، چگونه می‌تواند امیدوار به پیروزی باشد؟ در جنگ اقتصادی این همان مسئله شفافیت اقتصادی است. همانقدر که شفافیت اقتصادی درونی واجب و ضروری است، دسترسی دشمن به این اطلاعات، ویرانگر و عین خودکشی است. این اصل ساده و بدیهی تکلیف برخورد با برخی کنوانسیون‌ها و معاهدات به ظاهر بین‌المللی را روشن می‌کند. در حالی کشور درگیر جنگ تمام‌عیار اقتصادی است، ایجاد هرگونه ‌اشراف اطلاعاتی برای حریف، اقدامی فراتر از ساده‌لوحی و در حد خیانت است. 
۳- تصور کنید در زمان جنگ تحمیلی هشت ساله، چنین خبری منتشر می‌شد؛ خانواده برخی از فرماندهان لشکرها و تیپ‌های ما در بغداد زندگی می‌کنند! حتی تصور چنین موضوعی نیز محال است. مگر می‌شود فرماندهی جان خود را کف دست گرفته و خط مقدم نبرد با رژیم بعث صدام باشد (همانگونه که تقریباً تمام فرماندهان نظامی ما اعم از سپاهی و ارتشی در دوران جنگ چنین بودند) و خانواده‌اش در بغداد زندگی کنند؟! این موضوع از فرط تناقض‌آمیز بودن، بیشتر شبیه لطیفه است اما متاسفانه در جنگ اقتصادی این لطیفه هولناک واقعیت دارد. خانواده برخی از مدیران کشور که امروز افسران رده‌های مختلف جنگ هستند، در کشور دشمن یعنی آمریکا زندگی می‌کنند. باید توجه کرد که این افراد تحصیل نه، بلکه بیزینس دارند و زندگی می‌کنند. متاسفانه به دلیل ضعف در مورد پیشین یعنی همان ‌اشراف اطلاعاتی، درباره تعداد این مدیران نمی‌توان قضاوتی کرد اما حتی تعداد اندک آنان نیز زیاد است و غیرقابل پذیرش. فرض محال، محال نیست! یک لحظه فرض کنید که فرزند یک سناتور یا وزیر دولت آمریکا در ایران زندگی می‌کرد. سیستم حاکمیتی آمریکا با آن سناتور یا وزیر چگونه برخورد می‌کرد؟! رسانه‌ها چطور؟ شاخص‌های یک مدیر مطلوب در وضعیت جنگ اقتصادی بسیار است. مسئله زندگی شخصی و خانوادگی، تنها یکی از آنهاست. 
۴- در همه جای دنیا نحوه برخورد با متخلفین و قانون‌شکنان در شرایط عادی و جنگی متفاوت است. اگر سربازی در شرایط عادی از خدمت سربازی فرار کند، او را دستگیر کرده و طی فرآیندی اداری با او برخورد می‌کنند که تعیین اضافه خدمت، حکمی معقول و مرسوم است. اما در شرایط جنگی برخورد متفاوت است. دادگاه‌های صحرایی تشکیل می‌شود و متخلفان، فراریان و خائنان به سرعت و با شدت عمل هرچه تمام‌تر مورد مواخذه و مجازات قرار می‌گیرند.
در حالی که کشور، درگیر یک جنگ اقتصادی تمام‌عیار است، نحوه و سرعت برخورد با متخلفان اقتصادی نیز باید متفاوت باشد. حتی باید برای برخی اقدامات که در زمان عادی معمول و متداول است، در زمان حاضر جرم‌انگاری شده و مجازات تعیین شود. بار اصلی این قضیه بر دوش دستگاه قضایی کشور است اما آنان حلقه آخر زنجیر برخورد هستند. نهادهای نظارتی و امنیتی و دولت به عنوان اصلی‌ترین متولی اقتصاد، سرحلقه این زنجیر هستند. باید هماهنگی کامل و بی‌وقفه میان حلقه‌های این زنجیر، برای شناسایی و برخورد سریع و قاطع با اخلالگران و متخلفان اقتصادی وجود داشته باشد.
۵- هرچند بایدها و نبایدهای این جنگ اقتصادی بسیارند اما فعلاً به موضوع «عملیات روانی و رسانه‌ای» به عنوان آخرین مورد بسنده می‌کنیم. می‌توان گفت شایسته‌تر بود اگر مورد آخر به عنوان نخستین اقدام معرفی می‌شد، جنگ اقتصادی دشمن علیه ایران، یک پیوست رسانه‌ای و عملیات روانی دقیق، سنگین و پیچیده دارد. ممکن است شما تمام بایدها و نبایدهای اقتصادی را به نحو مطلوبی رعایت کنید اما در نهایت بازنده این میدان باشید! چرا؟ چون در میدان عملیات روانی، جنگ مدیریت و تاثیر بر افکار عمومی را به حریف باخته‌اید. پرداختن به بایدها و نبایدهای پیچیده این جنگ که به موازات جنگ اقتصادی در جریان است و به جرات می‌توان گفت، نبرد تعیین‌کننده و نهایی است، ان شاءالله در مجالی دیگر.

محمد صرفی

📚 منبع : کیهان – ۸ تیرماه ۱۳۹۷