🟢 نزدیک ده روز بود که در خاکریز نونی شکل می جنگیدیم. نه دشمن کوتاه می‌آمد و نه ما. طی این ۱۰ شب هیچ کس به اندازه یک شب کامل نخوابیده بود جز شهدا که به خواب ابدی فرو رفته بودند. 🟢 از گردان ۴۰۰ نفره ما فقط ۸۰ نفر درخط مقدم باقی مانده بود. […]

🟢 نزدیک ده روز بود که در خاکریز نونی شکل می جنگیدیم. نه دشمن کوتاه می‌آمد و نه ما. طی این ۱۰ شب هیچ کس به اندازه یک شب کامل نخوابیده بود جز شهدا که به خواب ابدی فرو رفته بودند.

🟢 از گردان ۴۰۰ نفره ما فقط ۸۰ نفر درخط مقدم باقی مانده بود. در این مدت دو گروهان از عقب به کمک گروهانِ درخط آمده بود، اما حالا تمام موجودی گردان همان ۸۰ نفر یعنی به اندازه یک گروهان بود. بیشتر بچه‌ها شهید یا مجروح بودند.

🟢 نیرویی ازعقب نبود که جایگزین ما شود. با بیسیم می‌گفتند که گردان احتیاط تا دو سه روز آینده جای ما خواهد آمد. تعدادی از بچه ها از وضعیت بحرانی نیرو خبر داشتند و با زخم های سطحی درخط ماندند. البته عده‌ای هم توان ماندن نداشتند.

🟢 حسین خویشوند همان جوان کشتی گیر آمد و گفت: "حاج میرزا، برای بچه‌ها صحبت کن، عده‌ای ساز جدایی می‌زنند." صبح روز دهم در همان محیط کوچک خاکریز نونی شکل به تعدادی که دور و برم بودند، گفتم:

🟢  "امروز و این روزها همان روزهایی است که عمری حسرتش را می خوردیم و برای رسیدنش "یا لیتنا کنا معکم" میگفتیم. عمری برای فاطمه اشک ریخته ایم.

🟢 فراموش نکرده‌ایم که الگوی گردان حضرت ابوالفضل، قمر بنی هاشم است که تیر به تن و چشمش نشست. دستانش یکی یکی قطع شدند، عمود آهنین بر فرقش فرود آمد ولی مشک را به دندان گرفت تا به خیمه ها آب برساند. 

🟢 انصارالحسین! امروز روز یاری حسین زمان است. اگر پای ما در این میدان بلغزد دشمن تا فاو خواهد آمد و پا روی پیکر شهدای ما خواهد گذاشت و نه با است که با تانک بر بدن های قطعه قطعه شهیدانمان خواهد تاخت."

🟢 آن روز پس از سخنان کوتاه من حسین خویشوند اصرار کرد که داوطلبانه با چند نفر برای ایجاد کمین از خاکریز جلو بروند.
 در سیمای تک تک آنها آثار شهادت پیدا بود. هیچ تعلق خاطری به دنیا نداشتند.

🟢 با اینکه می دانستند هر که به کمین برود شهید یا مجروح خواهد شد، اصرار می کردند که به جلو بروند.

🟢 این اصرار به خاطر این بود که نیروهای خسته در خاکریز نونی شکل با خیال آسوده استراحت کنند یا به بازسازی سنگرها، بستن زخم ها، خوردن غذا و عبادت و نماز برسند.(۱)

🟩 (۱)- رضا غیاثی که شاهد این خطابه عارفانه بود، می‌گوید: پس از سخنان آتشین عاشورایی حاج میرزا، حسین خویشوند به هفت نفر گفت:

🟢 بیایید به حرمت نام ابوالفضل تا اینجا هستیم آب نخوریم. از آن ۷ نفر ۳ نفر در روزهای بعد به شهادت رسیدند. این موج آب نخوردن از خویشوند آغاز شد و به بقیه رسید.

🟢 او در حاج میرزا ذوب شده بود و با اصرار از حاج میرزا خاست برای کمین با چند نفر به جلو برود. حاج میرزا او را تنها فرستاد. خویشوند رفت، اما وقت برگشتن همین که پایش به خاکریز خودی رسید ترکشی به سرش خورد و افتاد و شهید شد. (مصاحبه با رضا قیاسی، همدان، ۸دی ۱۳۹۲)

✍ منبع: آب هرگز نمی میرد، ص۲۰۸-۲۰۹
خاطرات سردار میرزا محمد سلگی، فرمانده گردان۱۵۲ حضرت ابالفضل لشگر ۳۲ انصارالحسین همدان